گاهی ممکن است تفکرات ژئوپولیتیکی در سطح نظریه های بزرگ ، محققان خود را گمراه کند ، زیرا بعضی نظریه های ژئوپولیتیکی ممکن است بصورت نظریه براحتی قابل ارائه باشند اما در عمل غیر ممکن جلوه کنند . یکی از منافع امنیتی و حیاتی ایالات متحده آمریکا ، بازداشتن روسیه از تسلط بر مناطق حاشیه ای اروآسیاست که در درستی این امر ، هیچ تردیدی وجود ندارد . از دیدگاه آمریکاییها ، یک اروپای متحد ممکن است در نگهداری سد ریملند ، در برابر فشارهای روسیه شکست بخورد . همچنین پدیدار شدن یا حتی امکان پدیدار شدن آن بطور جدی ، ممکن است عمل نظامی روسیه را تحریک کند . اسپایکمن از این می ترسید که مبادا منطقه حاشیه ای اروپا چنان منظم باید که به واسطه یک عدم توازن ، قدرت را در جزیره جهانی تهدید کند و این امر منافع را به خطر بیندازد .
عوامل موثر در ژئوپولیتیک :
عواملی که در ژئوپولیتیک موثرند به دو دسته عوامل ثابت و عوامل متغیر تقسیم بندی می شوند . عوامل ثابت همان پدیده های طبیعی و جغرافیایی طبیعی و جغرافیایی و عوامل متغیر که ممکن است برخی از آنها نیز منشأ طبیعی داشته باشند ، به دلیل مطرح بودن نقش کمیت در آنها ، جزء عوامل متغیر محسوب می شوند . موقعیت جغرافیایی در بین عوامل ثابت و انسان در بین عوامل متغیر ، نقش دو قطب اصلی را درتحلیلهای ژئوپولیتیکی ایفا می کنند .
الف ) عوامل ثابت ژئوپولیتیک :
۱- موقعیت جغرافیایی : اساساً موقعیت عبارت است از چگونگی قرارگرفتن یک نقطه در سطح کره زمین که خود دارای دو حالت عمومی و نسبی و خصوصی یا ریاضی است . شکلهای مختلف موقعیت نیز به موارد ذیل تقسیم می شوند : ۱) موقعیت دریایی ۲) موقعیت ساحلی ۳) موقعیت بری یا مرکزی ۴) موقعیت استراتژیک .
۲- فضا : مفهوم فضا شامل سرزمینهایی است که انسان توانسته در آنجا سکونت گزیند یا به گونه ای در آن دخل و تصرف کند . بنابراین قلمرو فضایی ژئوپولیتیک با توسعه و پیشرفت تکنولوژی گسترش می یابد .
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۳- وسعت خاک : برخلاف گذشته ، اکنون دیگر ارزش مبنایی و تعیین کننده ای برای مقایسه کشورها با یکدیگر ندارد .
۴- وضع توپوگرافی : همان شکل خارجی زمین و شامل پدیده های مختلفی می باشد و به اقسام مختلفی تقسیم می شود مانند ۱) مرزها ۲) شبکه آبها ۳) ناهمواریها ۴) شکل کشور .
ب ) عوامل متغیر ژئوپولیتیک :
۱- جمعیت : ساده ترین شکل مطالعه جمعیت کشورها از دیدگاه ژئوپولیتیک ، مطالعه نحوه توزیع جغرافیایی آنهاست .
۲- منابع طبیعی : ارزش حقیقی و واقعی هر کشوری به فراوانی و کیفیت منابعش بستگی دارد . منابع طبیعی به دو گروه تقسیم می شود ۱) منابع غذایی و ۲) منابع معدنی .
۳- نهادهای سیاسی و اجتماعی : نهادهای اجتماعی بر پایه رژیم سیاسی ، سازمان اقتصادی ، عادات ، تاریخ و اعتقادات یک ملت پایه گذاری می شوند و از آنجا که در بسترهای جغرافیایی متنوعی به وجود می آیند با یکدیگر تفاوت دارند . هر چه عوامل همبستگی نهادهای اجتماعی در جامعه ای بیشتر باشد ، آن جامعه کمتر مورد اعمال نفوذ سوء استفاده مادی و معنوی سیاستهای خارجی قرار خواهد گرفت و برعکس .
ژئواکونومی
تعریف دقیق آن عبارت است از : تحلیل استراتژیهای اقتصادی بدون درنظر گرفتن سود تجاری ، که از طرف دولتها اعمال می شود ، به منظور حفظ اقتصاد ملی یا بخشهای حیاتی آن و به دست آوردن کلیدهای کنترل آن از طریق ساختار سیاسی و خط مشیهای مربوط به آن پرداخت . ژئواکونومی رابطه بین قدرت و فضا را بررسی می کند . فضای بالقوه و در حال سیلان همواره حدود و مرزهایش در حال تغییر و تحول است ، از این رو آزاد از مرزهای سرزمین و ویژگیهای فیزیکی ژئوپولیتیک است . در نتیجه تفکر ژئواکونومی شامل ابزار آلات لازم و ضروری است که دولت می تواند از طریق آنها به کلیه اهدافش برسد .
قرن بیست و یکم و پدیده ژئو اکونومی :
با پایان جنگ سرد ، در قرن حاضر شاخص قدرت رهبری برای کشورهای سرمایه دار و قدرتمند جنگی در صحنه بین الملل ، دیگر قدرت نظامی نیست ، زیرا در حال ورود به عصری هستیم که نزاع مستقیم و رودررو ، که نیازمند پشتیبانی نیروهای نظامی است ، فرصت بروز پیدا نخواهد کرد و دیپلماتها امروزه ، مدعی دفاع از منافع اقتصادی و دیپلماسی هستند . وظیفه ای که هر دیپلماتی نمی تواند از عهده آن برآید .
قدرتهای سیاسی و ژئواکونومی :
گرچه برخورد و نزاع رودررو و سنتی به مدت طولانی بین کشورهای سرمایه دار و صاحب قدرت پیش نخواهد آمد ، این بدان معنی نیست که که چشم انداز نزاع و درگیری نامشخص است بلکه هدف این است که عامل درگیریها دیگر موضوعات دوران گذشته نیست بلکه در جوار هر اختلاف سلیقه ای یک عامل اقتصادی خودنمایی می کند . پایه و اساس این مطلب ، استدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک ارائه شده است . او خبر از آمدن نظم جدید بین المللی در دهه نود می داد که در آن ابزار آلات اقتصادی جایگزین اهداف نظامی می شوند .
ژئوپولیتیک سنتی در مباحث سرزمینی راهی برای ژئواکونومی ارائه می دهد . امروزه دولتها براساس این طرح برنامه ریزی و عمل می کنند و در این شیوه سعی می کنند از زبان ریاضی برای توصیف تفکر ژئواکونومی استفاده کنند ، به عبارت دیگر باید چنین گفت که در قرن بیست و یکم سرمایه گذاری به وسیله دولت همان کاری را خواهد کرد که قدرت آتش بالای نظامی .
حدود و وسعت ژئواکونومی :
رهیافت توسعه ارائه شده به وسیله لوتویک قدمی مشخص برای فهم ساختار جدید بین المللی و نظریه بازی در میان اعضای سازنده آن است . به نظر می رسد که ژئواکونومی مفهومی است که ورود موضوع اقتصاد را به صحنه جهانی ، به ویژه ، به لحاظ انگیزه سودگرایی تأکید می کند ؛ از طرف دیگر این موضوع نیز دور از نقد و انتقاد نیست . نقطه روشنتر اینکه رهیافت لوتویک محدود بودن حوزه آن را در چند حالت مشخص می کند و همزمان عدم توانایی انسان را برای اندازه گیری اقتصاد و استراتژی واقعی نشان می دهد .
ژئواکونومی و ژئوپولیتیک :
هرگاه که واژه ای یا پیشوند ژئو به دلایل خاصی و با درنظر گرفتن تحولاتی در مقیاس جهانی مطرح می شود ، اختلاف نظرها در تعریف و تشریح آنهم به طور همزمان ظهور می کند که اینک شاهد چنین صحنه ای هستیم . در مفهوم جدید ، ژئوپولیتیک مطالعه رابطه بین انسان است ، به عنوان عامل و بازیگر تقدیر و سرنوشت و فضا و عوامل محیطی آن به منظور جامه عمل پوشاندن به اهداف استراتژی ژئوپولیتیک کشور، به نحوی که با کمترین تعارض و تقابل برخورد کند . ژئواکونومی همانند ژئوپولیتیک با این شرح روش و تفسیری برای رابطه بین انسان و عوامل محیطی در مقیاس جهانی است . این دو مفهوم تفاوتهایی نیز دارند : اول اینکه ژئواکونومی محصول دولتها و شرکتهای بزرگ تجاری با استراتژیهای جهانی است در حالی که این خصیصه در ژئوپولیتیک نیست . دوم اینکه هدف اصلی ژئواکونومی کنترل سرزمین و دستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی و بازرگانی است .
ژئوکالچر
اندیشه ژئو پلیتیک و ژئوکالچر و پرداختن به فرهنگ در پهنه جغرافیا و در رابطه با امر سیاسی، امری است که از دیرباز مطرح بوده است و صاحبنظران زیادی در مورد آن اظهار نظر کرده اند و در مورد آن به تحقیق پرداخته اند.
برخی کسان در ایالات متحده امریکا در نتیجه بالا گرفتن ایده های دهه۱۹۹۰ ساموئل هانتینگتن دربتره برخورد تمدنها به گمان آغاز دوران اثر گذاری تفاوت های فرهنگی _ تمدنی بر شکل گیری های سیاسی جهان در رقابت های قدرتی جدید سخن از ژئوکالچر به میان آوردند.
فرهنگ مجموعه ای از خصیصه های ساختاری یک گروه انسانی یا ملت است که وجه غالب آن را تشکیل داده و در ابعاد مختلف جهان بینی و نگرش به جهان. باورها و عقاید.آداب و رسوم. رفتار و کردار.شیوه ها و ابزار.مکانیسم های حراست از خود.اندیشه و تفکر..ادبیات و هنر و نظایر آن انعکاس پیدا می کند.فرهنگ نقش بنیادین در اندیشه و عمل انسانها دارد و تمامی حوزه های اقتصادی.سیاسی. اجتماعی. دفاعی. امنیتی. حقوقی. بین المللی و غیره را تحت شعاع قرار میدهد.فرهنگ سرچشمه هویت یک گروه متشکل انسانی و یا ملت می باشد بنابر این موجودیت سیاسی آن را توجیه می کند.فرهنگ امروزه به اشکال مختلف در سیاست ملی و سیاست بین الملل نقش آفرینی می کند.نظریه های *برخورد تمدنها* و *گفتگوی تمدنها* خود منعکس کننده نقش آفرینی فرهنگ در روابط و مناسبات ابناء بشر و خلق الگوهای جنگ و عدوات یا صلح ودوستی بین آنها می باشد
جغرافیای فرهنگی یک حوزه مطالعاتی مستقل نیست که بتواند همه اطلاعاتِ مربوط به خود را تولید نموده و آنها را به عنوان بخشی از یک سیستم بسته بررسی نماید، بلکه یک تبادل است که در آن اطلاعات، تفاسیر و یافته های بسیاری از منابع، از یک دیدگاه کلی بررسی می شوند
به طور کلی شناخت رابطه متقابل جغرافیا و فرهنگ۱ به عنوان دو موضوع مهم و پایه در علم جغرافیا، قابل بررسی است که می توان تحت عنوان جغرافیای فرهنگی مورد مطالعه قرار داد. جغرافیای فرهنگی دانشی است که ارتباط و تعامل دو حوزه فرهنگ و جغرافیا و تأثیرات متقابل آن دو را مورد پژوهش و بررسی قرار می دهد. بنابراین روابط و مناسبات متقابل محیط۲ و فرهنگ گروه های انسانی از مباحث جغرافیای فرهنگی است. گرچه تاکنون به دلیل گستردگی و تنوع موضوعات فرهنگی تعریف واحدی از جغرافیای فرهنگی ارائه نشده است؛ لیکن در این شاخه از جغرافیا «تفاوت ها و تشابهات عناصر فرهنگی گروه های انسانی در ابعاد فضایی و مکانی، مطالعه و بررسی تغییرات فضایی گروه های فرهنگی، شکل گیری الگوهای فضایی فرهنگ توسط عملکردهای جامعه انسانی، تجزیه و تحلیل و برآن تأکید می شود.»
بر این اساس چگونگی شناخت اختلافات فرهنگی در مکانهای مختلف، تغییرات فضایی و مکانی فرهنگ، شناخت و تقسیم بندی مناطق جهان بر اساس فرهنگ و پدیده های فرهنگی از سؤالات اساسی مربوط به جغرافیای فرهنگی است.
همانطوری که جغرافیای اقتصادی با تولید و توزیع کالاها و خدمات در ارتباط اند، جغرافیای فرهنگی در معنای وسیع تر با هر بخشی از فرهنگ انسان سر و کار دارد. جغرافیای فرهنگی که در این بخش به صورت محدود به آن پرداخته می شود با عناوین فرهنگی خاصی مشخص می گردد، که به آن می پردازد. اگرچه رشته وحدت بخش آن، روش بکارگیری نظریه مردم شناسی فرهنگی برای معنا بخشیدن به جنس و ماهیت جغرافیای فرهنگی است.
روند تکوین و شکل گیری جغرافیای فرهنگی
کارل ساور۵ (۱۹۲۵ و ۱۹۳۱) طرح کلی نوین جغرافیای فرهنگی را ترسیم کرد که با آن، دسته ای از عوامل فرهنگ مادی[فناوری، چشم اندازهای فرهنگی، فرم ها، آثار معماری و…] که از طریق «استقرار، احاطه و تثبیت در سطح زمین» به ناحیه ویژگی و امتیاز می بخشند، سر و کار دارد. در مطالعات کارل ساور فعالیت ها، آثار [انسان ساخت] و عملکرد انسان در کانون توجه قرار داشت نه خود او.
محتوا و قلمرو جغرافیای فرهنگی شامل تاریخ آداب و رسوم نوع پوشش لباس و ساخت خانه دین مذهب ایدئولوژی و… میباشد و هر کشوری که از تمدن بیشتری برخوردتر باشد سهم بسشتری در فرهنگ دارد .
منشاء و پراکندگی فرهنگ ها و تمدنها
گسترش فرهنگ به سادگی از طریق خصیصه های فرهنگی خاص قابل مطالعه است اما اغلب، مجموعه کلی خصیصه های فرهنگی توسط مردمی قدرتمند و متنفذ به یکدیگر جوش خورده و به شکلی نسبتاً یکسان و منسجمی در یک محدوده وسیع گسترش می یابد. ممکن است نوع زندگی یا تمدن از آغاز تا گسترش به پایگاه بزرگ تر، پیگیری شود تا اینکه نهایتاً به حدودش می رسد و توسط فرهنگ گسترده دیگر جایگزین یا جذب می شود.
جغرافی دانان به طرق مختلف فرهنگ را مورد بررسی قرار داده اند. برای مثال تقسیم جهان به مناطق عمده فرهنگی (راسل و نیفن ۱۹۵۱) بررسی توسعه فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها، ترسیم نقشه نواحی کانونی و مرکز و پیرامونی یا حاشیه فرهنگ ها(مینیگ ۱۹۶۵) و مطالعه جزایر فرهنگ.
ارزیابی فرهنگی محیط نظریه های مورد توجه جغرافیا خود اغلب از ارزیابی های عمومی محیطی بدست می آیند. دگرگونی آنها در گذر زمان نشان می دهد که آنها نیز، هرچند به نحوی معقول، بخشی از فرهنگ متغیرند. آنچه انسان با منابع طبیعی انجام می دهد به فن آوری او، درک او از منابع طبیعی، جایگاهش در میان منابع و مجموعه ای از ارزش های مرتبط با حال و آینده او بستگی دارد. کلارنس گلاکن ( ۱۹۵۶) جایگاه انسان را در طبیعت، از نقطه نظر تغییرات تفکرات غربی درباره جهان قابل سکونت، بررسی کرده است. برداشت های غیرغربی آنگونه که تحت تأثیر نظریه های کیهان شناختی و تجربیات شکل گرفته و به زبان آمده اند نیز برای تفسیر الگوهای زندگی ضروری اند. ( لونتال ۱۹۶۱ )
اهداف ژئوکالچر
بسیاری از مطالعات برای یافتن جواب های واقعی به سوالات خاص انجام شده است. برخی مطالعات عمدتاً در حیطه سنتی کاوش های جغرافیایی انجام گرفته اند، که شامل تحقیقات ناحیه ای در حوزه جغرافیای فرهنگی (مثال واگنر ۱۹۵۸) و سفرهایی که به منظور جمع آوری اطلاعات اختصاصی تر (جزئی تر) انجام شده اند، می شود.(مثال زلینسکی ۱۹۵۸) سایر مطالعات در جستجوی ارتباط موجود در راه حل مسائل پیچیده تر هستند. (جغرافیایی بودن آنها در طبیعت یا جهات دیگر) موضوع اصلی آثار نیفن، استفاده از ویژگی فرهنگی خاص به عنوان شاخص مهاجرت و انتشار۷ و نواحی فرهنگی که شکل داده اند می باشد.
شکل نوین قدرت و روابط بین الملل در قرن بیست و یکم :
با جهانی شدن و بازشدن بازارها و شکوفایی اقتصادهای ملی ما شاهد تغییر در اهداف و نظریه های بازیگران جهانی هستیم . در این دوره تجارت آزاد در کل به عنوان یک امر مثبت تلقی می شود و رقابتهای مختلفی هر روز برای رسیدن به مرحله بالاتر انجام می شود . هدف استراتژی نهایی دولتهای غربی رسیدن به یک قدرت اقتصادی است . پیدایش رهیافت ژئواکونومی بدون اشتباه و صحیح ، بالاترین سطح معقول در هماهنگی ملتهاست . ژئواکونومی ، در میان ملتهای تجاری توسعه یافته ، به عنوان پدیده سیالی ، برای پوشش دادن به فضای جدید رقابتی در آمده است . در دنیایی که ملتها به دنبال فضای جدید برای مانورهایشان هستند ، رهیافت ژئواکونومی شبکه بی نظیری برای فهم و درک مسائل بین المللی ارائه می دهد .
مفهوم قدرت
در نظریه واقعگرایی دولت های ملی بازیگران اصلی در یک نظام « دولت محور » هستند، سیاست داخلی را می توان به وضوح از سیاست خارجی تفکیک کرد، سیاست بین الملل کشمکش بر سر قدرت در یک محیط فاقد مرجع فائقه ی مرکزی است، در یک نظام بین المللی غیرمتمرکز، مرکب از دولت هایی که از برابری حقوق یا حاکمیت برخوردارند ،میان دولت های ملی از حیث توانایی هایشان مراتبی [ به صورت ] قدرت های بزرگ تر و دولت های کوچک تر وجود دارد.
در بینش واقعگرا از سیاست، قدرت و منافع ملی دو عنصر محوری به حساب می آیند از این دیدگاه بازیگر خردمند کسی است که پیوسته در جهت ارتقای منافع خود باشد. طیف مفهومی این منافع گسترده است و هم شامل عوامل مادی می گردد و هم معنوی. به عبارت دیگر، هم حراست از قلمرو و هم حفظ شئون و حیثیت و حریم ارزش ها از ملزومات آن است. در اینجا قدرت و منافع در عرض یکدیگر قرار می گیرند و رفتار عقلایی آن است که هم زمان و پیوسته در جهت ارتقای آن ها باشد. برای واقعگرا عمل سیاسی متکی به جزم و احتیاط و متاثر از شناخت واقع بینانه محیط ملی و بین المللی است.
در نظریه واقعگرا این مفهوم توانایی ها یا قدرت با حجم نیروی نظامی به معنای صریح کلمه مترادف نبوده یا به ندرت مترادف است. واقعگرایان می گویند قدرت پدیده ای چند بعدی است که دارای هر دو مولفه ی نظامی و غیرنظامی می باشد. نظریه پردازان واقعگرا چارچوب هایی برای دسته بندی عناصر قدرت ملی تدوین کرده اند. این گونه توانایی ها نه تنها نیروهای نظامی بلکه سطح تکنولوژی، جمعیت، منابع طبیعی، عوامل جغرافیایی، شکل حکومت، رهبری سیاسی استراتـژی و ایدئولوژی را نیر در بر می گیرند به طور خلاصه قدرت مرکب از عوامل کیفی و کمی است. قدرت یکی از واژه هایی است که به کرات در بررسی های علم سیاست به ویژه در روابط بین الملل به کار برده می شود.
فقدان نهادها و رویه های کارآمد برای حل منازعات در سطح بین المللی که قابل مقایسه با نهادها و رویه های موجود در اغلب نظام های سیاسی داخلی باشد عنصر قدرت را در این سطح بارزتر از سطح ملی می سازد. بنابه نظریه نیکولاس اسپایکمن « زندگی متمدن تماماً، در نهایت بر قدرت استوار است». قدرت توانایی حرکت دادن فردی یا جمعی انسان ها در جهت مطلوب از طریق « اقناع تطمیع، بده بستان، یا اجبار است » هانس مورگنتا حتی سیاست بین الملل و در واقع کل سیاست را به صورت « مبارزه برای قدرت » تعریف می کرد .
مورگنتا اعتقاد داشت که قدرت عبارت است از « کنترل انسان برافکار و اعمال دیگر انسان ها » روبرت اشتروس هویه می گفت « جستجوی قدرت » بر سیاست بین الملل « استیلا دارد ».
جان برتون که خود آشکار را از شارحین مکتب واقعگرایی سیاسی یا سیاست واقعگرایانه است معتقد است « در تمامی تفکراتی که پیرامون روابط بین الملل صورت گرفته، احتمالاً هیچ عامل مشترکی عمده تر از فرض وابسته بودن موجودیت دولت ها به قدرت و تحصیل اهداف خودشان با اتکاء به قدرت وجود ندارد و بنابر این مهار و مدیریت قدرت معضل اصلی است که باید حل کرد.
کی . جی . هالستی نیز ضمن تلقی قدرت به عنوان یک رابطه تاثیرگذار و اعمال نفوذ معتقد است که قدرت، مفهومی چند بعدی مرکب از این اجزاء است: ۱ـ اقداماتی که یک بازیگر از طریق آن ها بر بازیگر دیگر اعمال نفوذ می کند، ۲ـ توانایی هایی که بدین منظور به کار گرفته می شوند و ۳ـ واکنش مطلوب [اعمال کننده ی نفوذ]
تعریف ابر قدرت