خاصه آن را که در کتاب ازل
سرنوشتی به نام مادر بود”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۹۵)
او با تمام وجود مظلومیت زن در ایران را میبیند، و میبیند که کاری که بد است فقط بد بودنش متوجه زن است و مرد در آن آزاد است و او در اشعارش به این بیعدالتی معترض میشود، ژاله میگوید: چرا مرد حق عاشق شدن دارد اما زن نباید عاشق شود؟!
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن رواست
زانکه او مرد است و کارش برتر از چون وچراست
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۲۴)
او با اینکه زندگی در غرب را تجربه نکرده است و رفتار آنها با زنان را ندیده است، ولی وصف آن را شنیده است و در اشعارش به این موضوع اشاره میکند که زنان فرنگ اگر آزادی دارند برای این است که همه زنان به واقعیت نابرابری زن و مرد رسیدهاند و با هم هماهنگ شدهاند و بر ضد این بیعدالتی به پا خواستهاند و در انتها به آزادی رسیدهاند، و خطاب به زنان روزگار خود میگوید اگر شما هم با هم هماهنگ شوید به آزادی میرسید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
او زنان و زندگی زنان غربی را مثال میزند تا الگویی باشد برای زنان ایران که برای آزادی بهپاخیزند. او شنیده که زنان در فرنگ حق حرف زدن و حق دفاع از حقوق خود را دارند، و اینکه آنها حامی و پشتیبان هم هستند به همیندلیل به آزادی، و به حق و حقوق خود رسیدهاند:
” گویند زن به شهر فرنگ بود خطیر
اما به شهر ایران بیش از فطیر نیست
گیرم که شمع بخت وی آنجاست پر فروغ
زان شمع خانه من و فاطی منیر نیست
مرد است قیم من و امثال ما که او
زن را صغیر داند اگر خود کبیر نیست
روبسته، دست بسته، زبان بسته، بسته چشم
آخر حقیر کیست اگرزن حقیر نیست”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۵۱و ۵۲)
قائممقامی حسرت زندگی غرب را میخورد و در ذهن خود برای زنان که در فرنگ آزادی دارند بهشتی خیالی آفریده است:
“کانچه گفتم بر فرنگستان
شاید و باید چو آنان زیستن
باید آری باید اما فرقهاست
در فرنگستان و ایران زیستن”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۱۵)
ژاله قائممقامی درست است به زنان فرنگی غبطه میخورد و با چشم حسرت به آنها مینگرد امّا با این همه ژاله در اشعارش زنان را به سمت پاکدامنی و عفت و سربلندی رهنمایی میکند و آزادی که از آن حرف میزند، آزادی پر از شرافت و بزرگی است، آزادی که از آن حرف میزند او را از دین و ایمان و ائمه دور نمیسازد، ژاله تمام سخنانی که اسلام در مورد زن گفته است را از بر است و هرگز در اشعارش آزادی که از آن حرف زده، آزادی خلاف اسلام و دین نیست. او نابرابریهایی که در جامعه بر زن روا میدارند را خلاف دین و آنچه در قرآن آمده است میداند او میگوید: من مخالف سخنان قرآن نیستم درست است که در قرآن آمده است که مرد حق دارد چهار زن بگیرد ولی شرطش هم این بوده است که با آنها با عدالت رفتار شود و من عدالتی نمیبینم: