* رپیهوین: گاه نیمروز، گاه دوم از روز؛ ایزد و مینوی نیمروز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. nēm-rōz, Asnyanąm)
ریشه شناسی: این واژه برگرفته شده است از واژۀ اوستایی rapiϑwina- «نیمروزی، ظهرانه»، مشتق از ra-piϑwā- به معنی «نیمروز، ظهر» که در آن، *ra- آغازین صورت تبدیل شدۀ arə̄m- در ترکیب arə̄m.piϑβā- به معنی «نیمروز» است؛ مرکب از قید arəm-, arə̄m- «درست، مناسب، راست» + piϑwā- «نهار، ظهرانه» مشتق از pitav- «خوراک، تغذیه» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۸۸-۱۸۹)، که معادل آن در پهلوی pih [pyhw’] «خوراک» است: هند و ایرانی آغازین: *Haram- «مناسب، درست، بموقع» + *pitua- «غذا» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۳، ۸۳)؛ سانسکریت: áram- «مناسب، درست، بموقع» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۷)؛ pitú- «غذا» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۲۶)؛ اوستایی: rapiϑwina-, arə̄m.piϑβā- «نیمروزی، ظهرانه» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۸۸-۱۸۹)؛ از rapiϑwā- «میانۀ روز» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۶)؛ فارسی میانه: rabih (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۱۳۱)؛ rabih [lpyh] «ظهر، (گرمایِ) نیمروز»، rapihwin (مکنزی، ۱۹۷۱: ۷۰، ۷۱)؛ rabihvin [lpspyn’] «ربیه وین: مینوی نیمروز» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۵۶)؛ معادل با rapitfak [lpytpk’] «جنوبی، نیمروز» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۷)؛ فارسی میانه ترفانی: rabih [rbyẖ] (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۲۹۵)؛ rabih [rbyh] (بویس، ۱۹۷۷: ۷۸؛ مکنزی، ۱۹۷۱: ۷۰)؛ معادل انگلیسی: noon, south, midday ؛ معادل عربی: ظهر، منتصف النهار، معدل النهار.
ترکیبات:
Rapihwin mēnōg «مینوی نیمروز، ایزد نیمروز»
gāh ī Rapihwin «گاه نیمروز؛ گاه ظهر، گاه بعد از ظهر».
-
- §§
Ratwōbarzat
(تقسیمات سال: گاهنبار)
* رتوبرزت، به معنی «سرور بزرگ»: نام ایزد موکل بر شش گاه گاهنبار، مینوی گاهنبار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در بندهشن (۱-الف: ۱۸ تا ۲۶) از شش بخش سال سخن به میان میآید که شش آفرینش اصلی گیتی توسط اهورامزدا در آنها رخ داده است. نام این بخشها گاهنبار است و در پایان هر یک جشنی پنج روزه قرار دارد که به آن «پنج روز گاهنبار» میگویند. در بندهشن (۲۶: ۸) آمده است: «همانگونه که اهورامزدا نام چهار روز از ماه را «دی» نهاد، هر شش گاهِ گاهنبار را نیز، رتوبرزت(Ratwōbarzat) نام نهاد». رتوبرزت وام گرفته از واژۀ اوستایی ratə̄u- bərəzant- ، به معنی «سرور بزرگ؛ فصل متعالی» است که یکی از امشاسپندان محسوب میشود. در اوستا، نام دیگر رتوبرزت، yāiriia ratauuō به معنی «سرور فصول» یا گاهنبارها است (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۱). جالب این است که در ریگ ودا نیز برای انجام مناسک دینی و مراسم قربانی، سال دینی را به شش بخش بنام ṛtú- «گاه، دوره، فصل» تقسیم بندی میکنند (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۲۴). اما در تقسیم بندی هندوان، دوازده ماه سال به شش دورۀ دو ماهه تقسیم بندی میشود. نام این دوره ها ودایی به شرح زیر است: ۱) vasantá- «فصل بیداری: بهار»؛ ۲) grīṣmá- «فصل گرم: تابستان»؛ ۳) varṣā́- «فصل باران»؛ ۴) ṡarád- «فصل پژمردن: پاییز»؛ ۵) hemantá- «فصل سرما»؛ ۶) ṡiṡira- «فصل یخبندان» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۲۴). (برای توضیحات بیشتر رک. gāhānār).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ریشه شناسی: این ترکیب اوستایی مشتق است از: ratə̄uš «رد، سرور؛ فصل، دوره» + bərəzō «بلند، بزرگ، متعالی» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۱۶۱-۱۶۲)؛ هند و ایرانی آغازین: *Hrtu- «زمان، دوره، فصل» + *bhrj́hant- «بزرگ؛ بلند» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۹۳، ۲۶)؛ سانسکریت: ṛtú- «گاه، دوره، فصل» + bṛhát-, bṛhanta- «بزرگ، بلند» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۲۴، ۷۳۷)؛ اوستایی: ratə̄u- bərəzant- «سرور بزرگ» (ویسپرد، ۱: ۸)؛ فارسی میانه: ratvōbarzit «سرور بزرگ، از امشاسپندان، نام شش گاه گاهانی» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۵۶)؛ فارسی نو: ردِ بلند.
-
- §§
rawišn [lwbšn’, lwšn’, SGYTWNšn’ | N rawiš]
(نجوم: سیارات و ستارگان؛ تنجیم)
* روش: حرکت، سیر، جنبش؛ سرعت، مسافت؛ مسیر، مدار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات ۱: طبق بندهشن (۵-الف: ۱۰)، حرکت سیارات در دایرهالبروج، از دید ناظر زمینی، بسته به اینکه در کجای مدار خود باشند، دارای دو حالت اولیه (پیشرونده [=(frāz)-rawišn]، پسرونده [=abāz-rawišn]) و ۳ حالت ثانویه (تند [=tēz]؛ کند [=dagrand]؛ ساکن [=ē̌stādag]) میباشد. شکلهای ۵ و ۶، مسیر حرکت ظاهری سیارات مختلف را نشان میدهد. هنگامی که سیارهای مقابل کره زمین قرار میگیرد به علت تفاوت سرعت زمین با سیاره دیگر، آن سیاره از زمین عقب میافتد؛ در نتیجه، از دید یک ناظر زمینی چنین به نظر میرسد که سرعتِ آن سیاره به تدریج کم میشود (پهلوی: dagrand) و در نهایت در نقطهای از مسیر، ساکن و بی حرکت (پهلوی: ē̌stādag ؛ انگلیسی: stationary) میایستد. در نجوم، به این نقطه از مسیر سیاره که سرعت ظاهری آن موقتاً صفر است، stationary point «نقطۀ ایستور» میگویند (مور، ۲۰۰۲: ۳۸۸؛ حیدری ملایری: ۲۰۰۷). پس از آن، از دید ناظر زمینی، سیاره به تدریج شروع به حرکت رو به عقب میکند. به این پسرفت، در پهلوی abāz-rawišn ، در نجوم سنتی، «بازگشت» یا «رجوع» (بیرونی، ۱۳۵۲: ۴۷۵) و در انگلیسی retrograde motion «جنبش پسرفت» میگویند (مور، ۲۰۰۲: ۳۴۲). سرعت یک سیاره پس از آغازِ پسرفت، به تدریج، رو به تندی میگذارد و در میانۀ مسیرِ پسرفتِ خود، به اوج سرعت خود میرسد (پهلوی: rawišn ī tēz). پس از آن به تدریج از سرعت آن سیاره کاسته میشود، تا حدی که دوباره، از دید ناظر زمینی، ساکن و بی حرکت (پهلوی: ē̌stādag) بنظر میرسد. پس از آن، سیاره، دوباره حرکت رو به جلوِ خود را از سر میگیرد، که در پهلوی fraz-rawišn یا fraz-wardišn و در نجوم مدرن، «جنبشِ پیشرونده» (انگلیسی: prograde motion) یا «حرکت مستقیم» (انگلیسی: direct motion) نام دارد (مور، ۲۰۰۲: ۱۱۶). حیدری ملایری (۲۰۰۷) این حرکت رو به جلو را «جنبشِ فرارُو» (انگلیسی: prograde motion) مینامد. بیرونی (۱۳۵۲: ۸۰) تندی حرکت سیارات را «سبکی»، کندی حرکت آنها را «گرانی»، و حالت سیارگان را در این دو نقطۀ ایست، «مقیم الرجوع» و «مقیم الاستقامه» مینامد و آنرا چنین توضیح میدهد: «چون کمیِ رفتن بحدّی رسد که ایستادن واجب کند، ایشان را مقیم الرجوع خوانند. آنگاه باز گردند و باشگونه روند از پسِ این ایستادن، و سبکتر همیشوند اندر رجوع … و گرانی ایشان اندر رجوع همیافزاید تا بحدّ ایستادن بر جای رسد. آن هنگام ایشان را مقیم الاستقامه خوانند» (نک. شکلهای ۵ و ۶).
توضیحات ۲: برای فهم جنبۀ دوم از این واژه و مطالب زیر در ابتدا باید متوجه بود که: ۱) داده های بندهشن مربوط به زمانی است که میپنداشتند خورشید و ماه و کواکب بدور زمین میچرخند؛ ۲) کواکب دارای مدار مخصوص به خود بودند و هر یک در مدار خود در هر ثانیه مسافت متفاوتی از مدار (=فلک) یا مسیر خود را میپیمودند؛ ۳) این گردش آنها بدور فلکِ خود به چشم ناظر زمینی همانند گردش به دور دایرهالبروج است و منجمان نیز حرکت کواکب را نسبت دایرهالبروج میسنجیدند (به زبان بندهشن: «میشمردند»). ما نیز از همین زاویه به شرح مسئله میپردازیم. در فرگرد دوم بندهشن، پس از برشمردن نام کواکب، چکونگی خلقت آنان و برخی ویژگی های آنان، به تقسیم بندی آسمان و برشمردن افلاک پرداخته شده است. ترتیب این افلاک از پایین به بالا عبارت است از: فلک ستارگان آمیزنده، فلک ستارگان نیامیزنده، فلک ماه ایزدی، فلک خورشید ایزدی، گاه امشاسپندان، گاه هرمزد. مؤلف بندهشن، سپس به شرح اندازۀ کواکب میپردازد: ستارگان بزرگ هم اندازۀ یک خانه، ستارگان میانه هم اندازۀ یک چرخ شیرهگیری، ستارگان کوچک هم اندازۀ سرِ یک گاو، ماه هم اندازۀ یک میدان اسبدوانی (دو فرسنگی)، و خورشید اندازۀ سرزمین ایران. سپس، در بند ۲۰، به شرح حرکت کواکب پرداخته میشود: حرکت خورشید همانند حرکت یک تیر بزرگ که مردی بزرگ از کمانی بزرگ پرتاب کند؛ حرکت ماه، همانند حرکت یک تیر میانه که مردی میانه از کمانی میانه پرتاب کند؛ و حرکت ستارگان همانند حرکت یک تیر کوچک که مردی کوچک از کمانی کوچک پرتاب کند. این تقسیم بندی به هیچ وجه نمیتواند به حرکت ظاهری کواکب (سیارگان و ستارگان) در آسمان ربط داشته باشد چرا که حرکت متوسط خورشید نسبت به ستارگان روزی یک درجه، ماه روزی ۱۳ درجه و ۲۰ دقیقه، و ستارگان ثابت اند. اما از آنجا که، زمانِ گردشِ خورشید دور مدار خود یک سال، گردش ماه دور مدار خود یک ماه، و گردش سیارات دور زمین یک روز طول میکشد، میتوان نتیجه گیری کرد که منظور از حرکت کواکب در بندهشن، مقدار سرعت،[۴۱] و در نتیجه، مقدار مسافتی است که در مدار خود طی میکنند نه از دید ناظر زمینی (توضیح اینکه، هر چه مدار بزرگ تر باشد، مسافتی که یک سیاره در یک دور کامل طی میکند بیشتر است). در بندهشن (۲: ۲۲) آمده است، حرکت خورشید از یک برج تا برج دیگر همانند آنست که مردی سنگی پرتاب کند. در نتیجه طبق داده های بندهشن میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که، چون حرکت خورشید در مدار یکساله اش (که از ۱۲ برج تشکیل شده) به حرکت تیری بزرگ تشبیه شده است، پس سرعت و در نتیجه مسافت طی شده توسط یک تیر پرتابی بزرگ، ۱۲ برابر یک سنگ پرتابی محسوب شده است. و این کاملاً منطقی به نظر میرسد (وگرنه از نظر زمانی، خورشید یک برج را در ۳۰ روز طی میکند و پرتاب سنگ چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد). نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که، نویسنده بندهشن موضوع حرکت کواکب را بلافاصله پس از برشمردن فلک آنها تشریح میکند؛ در نتیجه، ازاینرو، سرعتِ حرکت و میزان مسافت طی شدۀ کواکب در بندهشن، به بزرگی مدار آنها (به زبان بندهشن: spihr یا «فلک») ارتباط مستقیم دارد و هر چه فلک کواکب بالاتر و در نتیجه بلند پایه تر باشند، سرعت حرکت و مسافت طی شدۀ آنها نیز بیشتر از کواکب دیگر است. بر همین اساس نیز میتوان گفت هنگامی که در بندهشن (۲: ۲۱) میگوید: «از این کواکب، آنها که تیز-روترند، عبارتند از: تیشتر، بشن، تَرَهَک، اَبَرَگ، پَدیور، و پیش-پرویز»، منظور آن است که ثوابتی که در ستاره پایه قرار دارند نیز هریک دارای فلک خاص خود هستند و در نتیجه فلک هرکدام که بالاتر است، دارای سرعتی بالاترند. از طرفی از آنجا که ستارگان ثابته نسبت به هم بی حرکتند، اگر قرار باشد برخی از آنها تیزروتر از برخی دیگر باشند اما با این وجود فاصله ثابت خود را با ستارگان دیگر حفظ کنند، ناگزیر باید فلک آنها بالاتر از کندروترها باشد. در نتیجه، تیزروتر بودن برخی ثوابت نیز خود دلیل بلندپایه تر بودن آنهاست. هنینگ (۱۹۴۲: ۲۳۴) نیز برای توجیه تفاوت سرعت حرکت خورشید و ماه و ستارگان، همین استدلال را ارائه میکند، اما وقتی به مبحث ستارگان تیزرو میرسد، آنرا «گیج کننده» معرفی میکند. در صورتی که کاملاً مشخص است که نویسندۀ بندهشن، برای هر ستارهای (چه اختری و چه اباختری) یک مدار و فلک جداگانه قائل است و همه این فلکها (در اندازه های مختلف و در نتیجه با سرعتهای مختلف) درون فلک البروج قرار دارند. بهار (۱۳۷۵: ۶۷) در توجیه تیزروتر بودن این ستارگان، همان استدلالی را به کار میبرد که هنینگ (۱۹۴۲: ۲۳۴) آنرا با شک و تردید بیان میکند. استدلال او چنین است: «از آنجا که این ثوابت بیشتر [=اغلب] در مرزهای جنوبی آسمان نیمکرۀ شمالی قرار دارند، برای گردش به دور محور آسمان در بیست و چهار ساعت، باید مسافت بیشتری را طی کنند». بنا بر این استدلال، هر چه ستارگان به دایرهالبروج نزدیکتر بوده و از قطب شمال و جنوب آسمان دورتر باشند، سرعت آنها بیشتر خواهد بود. اگرچه این نکته کاملاً علمی است، اما با مفهوم تیزرو بودن ستارگان در بندهشن (که یک مسئلۀ تنجیمی است) متفاوت است، چراکه ستارگان مذکور را، چه از نظر سرعت و چه از نظر مسافت طی شده، به هیچ طریقی نمیتوان با هم در یک گروه قرار داد. بهار هم در توجیه خود با ذکر عبارت «بیشتر» به معنی «اغلب این ستارگان» بطور ضمنی به همین مسئله اشاره داشته است. مثلاً، ستارۀ تیشتر که اولین ستارۀ تیزرو است در نیمکرۀ جنوبی و نزدیکتر به قطب جنوب قرار دارد، در حالی که سایر ستارگان فوق در مرز جنوبی نیمکرۀ شمالی هستند. از طرفی با استناد به نظریه هنینگ و بهار، به دلیل نزدیکی ستارۀ اسپور (= Spica) به استوای آسمان، این ستاره باید از همه ستارگان دیگر تیزروتر باشد؛ در صورتی که نام این ستاره در میان ستارگان تیزرو نیامده است.
توضیحات ۳: نکته مربوطه دیگری که در همین قسمت (بندهشن، ۲: ۱۸) آمده است و نباید از آن غافل شد، اندازۀ ماه است که «دو هاسر» آسمانی ذکر شده است و در ادامه آمده است: «یک نوع هاسر دیگر هم هست که زمینی است و برابر یک فرسنگ است». این نشان دهنده آن است که قدما واحدهای اندازهگیری زمینی را برای فواصل آسمانی نیز بکار میبردهاند، و همچنین استفاده از مثالهای زمینی همچون پرتاب تیر و سنگ را برای مسایل آسمانی در بندهشن توجیه میکند. در آثارالباقیه بیرونی نیز فاصله بین کواکب با واحدهای زمینی از قبیل، ذراع، تازیانه، نیزه، و غیره آمده است که مسلماً با واحدهای همنامِ زمینی فرق دارند. برای نمونه، مقیاس «ذراع»: در آثارالباقیه (بیرونی، ۱۳۲۱: ۴۰۴) آمده است: «چون شرطان در حرکت خود به نیمه آسمان برسند در رای العین باندازه دو ذراع میان آنها فاصله خواهد بود». برای نمونه، مقیاس «تازیانه»: در آثارالباقیه (بیرونی، ۱۳۲۱: ۴۰۶) آمده است: «فاصله این دو باندازه یک تازیانه است و یکی از این دو را زر و دیگری را میسان نامند و هر دو در پای توأم تالی میباشند».
تصحیح ترجمه: در بندهشن (۲۲)، آمده است: «میانگین مسافتی که خورشید از آن که اختری را بهلد تا آن دیگری را بیابد، طی میکند، به اندازه ای است که مردی سنگی برستاند و بیفگند».[۴۲] در اینجا، باز بر مقیاسی آسمانی بر اساس مقیاس همنام زمینی بیان شده است و منظور از dagrand درازا و طول آسمانی و در نتیجه میانگین مسافت آسمانی است و ترجمه آن به زمان اشتباه است (رک. dagrand).
ترجمه انکلساریا (۱۹۵۶: ۳۵): «مدت زمان میانگین خورشید، از وقتی یک صورت فلکی را رها میکند، تا به بعدی برسد، به آن اندازۀ است که لازم است تا مردی که سنگی را بردارد و پرتاب کند».[۴۳] ترجمه بهار (۱۳۷۸: ۴۵): «خورشید از آن که اختری را بهلد تا آن دیگری را بیابد، میانگینِ درنگ به اندازۀ زمانی است که مردی سنگی برستاند و بیفگند».
ریشه شناسی: واژه rawišn مرکب است از: بن مضارع raw- «رو-»+ پسوند اسم ساز -išn «ـش». چئونگ (۲۰۰۷: ۱۸۴) در مورد ریشه هندواروپایی این واژه نظری ندارد. اما، شاید، «رفتن» مصدری جعلی از واژۀ فارسی باستان raϑa- به معنی «ره» باشد: ره + تن = رهتن؛ و سپس صدای «ه» به «ف» یا «و» تبدیل شده باشد. در گویش لری هنوز به صورت raʰtan تلفظ میشود. از طرفی، در سانسکریت واژه ratha- «راه» از ریشه فعلی ṛ- به معنی «رفتن، رسیدن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۲۳) مشتق شده است که حالت صرفی مضارع سوم شخص آن در هندی میانهṛcchati, ṛṇoti ، در فارسی به معنی و صورت «رَسَدی= میرسد» و «رُودی=میرود»، و در هندی باستان ṛṇvati ، در فارسی «رَوَدی = میرود» میباشد؛ ایرانی آغازین: *Hrab-, *Hraf- «رفتن» (چئونگ، ۲۰۰۷: ۱۸۴)؛ سانسکریت: مرتبط با ratha- «ره، راه، ارابه»؛ از ریشه ṛ- «رفتن، رسیدن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۲۲۳)؛ اوستایی: شاید از rauua- «به سرعت رفتن» مرتبط با raɣauu- «شتاب کننده» همخانوادۀ ragháv- در سانسکریت (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۶۵)؛ فارسی باستان: مرتبط با uraϑa- «دارای ارابه خوب» (کنت، ۱۹۵۳: ۱۷۶)؛ فارسی میانه: rawišn «رفتن، حرکت» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۷۱)؛ ravišn «روش، حرکت» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۶۰-۲۶۳؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۸)؛ فارسی میانه ترفانی: از ریشه [rptn, rw-] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۵)؛ پازند: از ریشه raftan, rav- (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۶۵)؛ فارسی نو: روش؛ رَوِشن، در ترکیب «ستارۀ بی رَوِشن» (دهخدا)؛ انگلیسی: مرتبط با road از فارسی باستان raϑa- ؛ معادل انگلیسی: anterograde «پیش-رفت، حرکت رو به جلو سیارات»؛ motion (انکلساریا، ۱۹۵۶: ۳۵)؛ معادل عربی: سرعه، حرکت، سیر.
ترکیبات:
rawišn ī xwaršēd «حرکت خورشید، سیر آفتاب»
rawišn ī māh «حرکت ماه، سیر قمر»
māh rawišn «حرکت ماه، سیر قمر»
starān rawišn «حرکت کواکب، حرکت ستارگان»
axtarān tēz-rawišntar «ثوابت تیزروتر».
-
- §§
* شکل شمارۀ ۵ *
شبیه سازی مسیر حرکت سیارات
[اقتباس از شکل موجود در دایرهالمعارف نجوم فیلیپس (مور، ۲۰۰۲: ۳۴۲)]
* شکل شمارۀ ۶ *
مسیر ظاهری حرکت سیارات
[ایجاد شکلها به کمک نرم افزار نجومی Starry Night]
Raxwat [Paz. raxʷat̰, račat̰ | MP lhyt’]
(منازل قمر)
* رَخوَت: خانه هفتم ماه. از ۲۰ درجه دوپیکر تا ۳ درجه و ۲۰ دقیقه خرچنگ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسامد و خوانش: نام این منزل قمر، یکبار در بندهشن (۲: ۲) با املای پازند و یکبار در دینکرد سوم (ص۴۰۴: س۲) با املای پهلوی آمده است. املای آن در نسخ مختلف به شرح زیر است: در TD1, K20, K20b, M51 به صورت (raxʷat̰)، در TD2, DH به صورت (račat̰)، (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵پ۳۶)؛ و در دینکرد نسخه مدن (۱۹۱۱: ۴۰۴)، با املای پهلوی (lˀsn’). خوانش پژوهشگران مختلف از این واژه به شرح زیر است: دومناش (۱۹۷۲: ۳۷۶) به صورت (Rahēt)؛ انکلساریا (۱۹۵۶: ۳۱) به صورت (Rakhvaṭ) ؛ یوستی (۱۸۶۸: ۱۲۷) به صورت (raxwat) و به معنی «خوشه»؛ بهار (۱۳۴۵: ۴۰۵؛ ۱۳۷۵: ۵۸-۵۹) (raxʷat) ؛ بهزادی (۱۳۶۸: ۵) به صورت (raxwat). هنینگ (۱۹۴۲: ۲۴۴) با ارائۀ خوانشِ نامطمئنِ (Rahvat) و اشاره به املای پهلوی آن در دینکرد سوم [lhyt]، بدون پیشنهاد است و هیچکدام را تأیید نمیکند. در نتیجه، معنا و ریشه شناسی این واژه در هاله ای از ابهام است.