خوردن برای زیستن و ذکر کردن است
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
تومعتقد که زیستن از بهر خوردن است»
(سعدی، ۱۳۸۷: ۱۱۰)
سعدی در حکایت زیر به پادشاهان و امیران پیام می دهد که برای اداره ی کشور، صبر و شکیبایی و ایمان به خدا و اطاعت از فرمان های الهی لازم است و اگر پادشاهی این خصوصیات را نداشته باشد، کشور را به باد فنا می دهد. همچنین شخص دین دار باید ازمسائل دینی، اطلاع کامل داشته باشد و تنها به عبادت خشک و خالی قانع نباشد، زیرا افراد نادان و به ظاهر دین دار، با تعصب کور کورانه ی خود به دین آسیب می زنند و باعث بدبینی دیگران نسبت به دین می شوند.
«دو کس دشمن مُلک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.
بر سر مُلک مباد آن مَلِکِ فرمانده
که خدا را نبود بنده ی فرمانبُردار»
(سعدی، ۱۳۸۷: ۱۷۳۲)
با توجـه به نمونه هایی که از گونه های مختلف تمثیل، از گلستـان و بوستـان نقل شد، درمی یابیم که این دو کتاب ارزشمند، سرشار از پند واندرزهایی است که بیشتر از نوع پارابل هستند و همگی راه پیروزی و سربلندی را در جامعه به ما نشان می دهند نکته دیگری که در این جا باید به آن توجه داشت این است این پاربل های اخلاقی با صراحت کامل مضامین فکری و اندیشه های اخلاقی سعدی را به نمایش گذاشتند.
۳-۴-۴-۳- مثالک (اگزمپلوم)
نوع دیگر تمثیل اگزمپلوم (Exemplum) یا داستان – مثال (مثال داستانی) است.
«اگزمپلوم داستانهای تمثیلی است که شهرت بسیار داشته باشد و شنونده به محض شنیدن تمام آن و حتی قسمتی از آن متوجه مشبه یا منظور باطنی و آن نتیجه ی اخلاقی می شود. مثلاً داستان خرسی که می خواست زنبور یا مگس را از چهره ی صاحب خود که خوابیده بود دور کند لذا سنگ کلانی را به سوی چهره ی صاحبش رها کرد و او را کشت. فوراً ما را به یاد این اصل می اندازد که: «دشمن دانا به از نادان دوست». یا معمولاً در مورد این که در تفرقه، شکست و در اتحاد یا جمع استواری است. این داستان را می گویند که مردی در هنگام مرگ، پسران خود را فرا خواند و به هر یک چوبی داد تا بشکنند و سپس همه ی آن چوب ها را با هم جمع کرد و سپس از پسران خواست تا آن را بشکنند و آنان نتوانستند.» (شمیسا، ۱۳۷۱: ۲۱۳ )
الف: اگزمپلوم در بوستان
سعدی از جمله شاعرانی است که آثار وی سرشار از پند و اندرزهای اخلاقی،آداب و رسوم زندگی است؛ پند و اندرز هایی که تمامی خوانندگان به شنیدن آن تن در می دهند و حتی از آن لذت میبرند و در مسیر زندگی به کار می گیرند.
شمار اگزمپلوم های موجود در بوستان نیز که سعدی به کمک آن ها مسائل اخلاقی را بیان نموده و به پند و اندرز مخاطبان پرداخته اندک است ولی هر کدام از این حکایات هرچند که اندک باشد باز نشانگر مهارت و استادی مردی اندیشه مند است که در آن زمان و در اوضاع آشفته ی شیراز، باز در اندیشه ی رستگاری و سعادت انسان های امروز بوده است.
در باب چهارم حکایت «بایزید بسطامی» نمونه ای از این اگزمپلوم را با هم می خوانیم:
شنیدم که وقتی سحرگاه عیــــد
یکی طشت خاکسترش بی خبـر
همی گفت شولیده دستار و موی
که ای نفس من در خورآتشـــم
بزرگان نکــردند در خود نگــاه
بزرگی به ناموس و گفتار نیست
تواضع سر رفعــت افـــرازدت
به گردن فتد سرکش تند خـوی
ز مغــــرور دنیا ره دین مجـــوی
گرت جاه باید مکن چون خســان
گمــان کی بَرَد مردمِ هوشمنــــد
از این نامـــور تر محلّی مجــوی
نه گـر چون تویی بر تو کبـر آورد
تو نیـــز ار تکبر کنی همچنـــان
چـــو استاده ای بر مقامی بلنـــد