گرایش به قدرت
تقریباً این گرایش در آنها در حد صفر می باشد.
برای برخی از آنها اولین و مهمترین انگیزه می باشد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گرایش به رفاه اقتصادی
از آنجایی که به آنها استقلال می بخشد اهمیت بالایی دارد. ۲۱ درصد از آنها گرایش به رفاه و ثروت را مهمترین انگیزه می دانند.
آنها رفاه اقتصادی و ثروت را برای ایجاد امنیت در جهان امروز لازم می دانند. نسبت به گروه دیگر بیشتر به دنبال این نیاز خود می باشند.
نیاز به توفیق
۴۷ درصد از کارآفرینان نیاز به توفیق بالایی را در خود احساس می کنند که آن را نتیجه دوران کودکی خود و تاثیر شدید والدین خود می دانند و می خواهند به دیگران ثابت کند که دنیا را مطابق میل خودشان ساخته اند.
۴۶ درصد از این گروه نیز نیاز به توفیق بالایی را در خود احساس می کنند و به دنبال این هستند که ثابت کنند بهتر از نفر قبلی کار می کنند.
نیاز به استقلال
۳۲ درصد آن را مهمترین انگیزه خود معرفی نموده اند، چرا که آنها را به سوی تحقیق رویاهایشان رهنمون می سازد.
این نیاز تقریباً در آنها تعدیل شده است.
مخاطره پذیری
۷۵ درصد خود را فردی مخاطره پذیر معرفی نموده اند.
تنها ۳۲ درصد خود را پذیرای مخاطرات معتدل معرفی نموده اند و اکثریت خود را مخاطره گریز معرفی کرده اند.
ترس از شکست
شکست مالی را به منزله پایان عمر کار خود می دانند و ترس بسیار بالایی از شکست دارند.
شکست اهمیت چندانی در تصمیم گیری هایشان ندارد.
خلاقیت
۸۰ تا ۸۵ درصد خود را افرادی خلایق می دانند و خلاقیت خود را با رویاها آغاز می نمایند.
آنها خود را کمتر از گروه دیگر خلاق می دانند و خود را مسئول مدیریت و حمایت از خلاقیت کارکنان می پندارند.
(منبع: جنینگز، کاکس، و کوپر (۱۹۹۴) به نقل از یداللهی، ۱۳۸۷)
تحصیلات: اختلاف سطح تحصیلات بین دو گروه امری محرز و طبیعی می باشد. کارآفرینان مستقل از سطح تحصیلات پایین تری برخوردارند و گروهی از آنها نیز به دلیل مشکلات خانوادگی قادر به تکمیل تحصیلات خود نبوده اند. در مقابل کارآفرینان سازمانی از سطح تحصیلات بالاتری برخوردارند و عده ای نیز در حین کار تحصیلات خود را تکمیل نموده اند چرا که آن را ابزاری جهت ارتقاء در سلسله مراتب شرکت یافته اند. تنها ۲۱ درصد از کارآفرینان مستقل در مقطع کارشناسی ارشد تحصیلات داشته اند، در حالی که ۶۸ درصد کارآفرینان سازمانی تا مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده اند (طلایی،۱۳۹۰).
عدم استقرار در پایگاه اجتماعی: مطالعات نشان می دهد که این عامل بیشتر در مورد کارآفرینان مستقل موثر بوده است و عدم استقرار آنها در پایگاه اجتماعی مورد نظرشان همچون عاملی سرعت بخش بر تصمیم آنها مبنی بر شروع کسب و کاری مستقل تاثیر می گذارد(طلایی،۱۳۹۰).
الگوی نقش: کارآفرینان مستقل همواره در زندگی خود با فردی برخورد نموده اند که آن را به عنوان الگو برگزیده و تاثیر عمیقی بر روند فعالیت آنها داشته است. اما کارآفرینان سازمانی در جریان ارتقاء خود بیشتر در حد نصیحت و راهنمایی از افراد ارشد تاثیر می پذیرند. (جنینگز و دیگران، ۱۹۹۴، به نقل از یداللهی، ۱۳۸۷).
تفاوت های کارکردی کارآفرینی مستقل با کارآفرینی سازمانی
پر واضح است که کارآفرینی درون سازمانی بزرگ بسیار مشکل تر از کارآفرینی مستقل می باشد، چرا که کارآفرینی سازمانی در تصمیم گیری، تخصیص منابع و استقلال عمل، دارای محدودیت هایی می باشد. البته این دو دارای جنبه های کلیدی مشترکی می باشند. برای مثال هر دو شیوه به نوآوری توجه دارند. این نوآوری می تواند یک محصول، خدمت، فرایند یا سبک های مدیریتی جدید باشد. هدف هر دو شیوه ایجاد محصولات یا خدمات با ارزش افزوده است. محققین از ابعاد گوناگونی تفاوت های اصلی بین دو شیوه را مورد بررسی قرار داده اند که در اینجا به سه اختلاف اساسی بین کارآفرینی سازمانی و مستقل پرداخته می شود (علیمردانی، ۱۳۸۸):
اولین اختلاف در این است که اقدامات کارآفرین مستقل، توسعه ای[۲۷] است در حالی که کارآفرینی سازمانی اغلب متوجه بازیابی[۲۸] می باشد. اقدامات بازیابی معمولاً در مواجه شدن با رکود در سازمان های بزرگ صورت می گیرد. کارآفرینی سازمانی می تواند رشد و نوآوری را در یک شرکت سنتی بهبود بخشد. کارآفرینی سازمانی می تواند اصلاحی[۲۹] نیز باشد. چرا که فرهنگ کارآفرینانه را در سازمانی اصلاح می کند که در گذشته، ساختاری کاملاً عمودی و سلسله مراتبی داشته است.
فرایند ارائه خدمات و محصولات جدید ممکن است نتیجه کارآفرینی سازمانی باشد، اما هدف غائی آن بازیابی فرهنگ کارآفرینانه است و این در حالی است که کارآفرین مستقل فرایند یا محصولی را ایجاد می کند که پیش از آن موجود نبوده است.
دومین اختلاف بین کارآفرینی مستقل و سازمانی در دشمنان شرکت است. در مورد کارآفرینی مستقل، دشمن بازار می باشد. کاری که کارآفرین مستقل انجام می دهد، زدودن موانع موجود در بازار برای بقاء و رقابت است. اما در مورد کارآفرینی سازمانی، فرهنگ شرکت، دشمن اولیه است. با توجه به این ارتباط، شرکت می تواند جلوی بسیاری از فرایندهای کارآفرینانه را که به دنبال آن بوده، سد نماید. از این رو علاوه بر غلبه بر موانع بازار، کارآفرین سازمانی باید بر موانع سازمانی نیز غلبه یابد. اختلاف سومی که بین این دو نوع کارآفرینی وجود دارد شاید تناقضی است که درباره مورد دوم وجود دارد. در بسیاری از موارد، شرکت مادر[۳۰] می تواند به جای یک دشمن، یک دوست باشد. چنانچه ارتباط شرکت مادر و واحد تاسیس شده جدید[۳۱]، خوب باشد کارآفرین سازمانی از خزانه شرکت مادر، به سرمایه لازم دسترسی دارد. با وجود اینکه سرمایه شرکت محدود است و گردآوری پول، نیاز به تایید مدیران در سطوح مختلف دارد، اما چنانچه امکان یا فرصتی برای اقدام به یک فعالیت مخاطره آمیز وجود داشته باشد، کارآفرینی سازمانی از سوی شرکت مادر تامین اعتبار می شود. در حالی که کارآفرین مستقل، یا باید از ثروت شخصی خود استفاده کند و یا تلاش نماید تا سرمایه ای را از منابع مختلف خارجی بدست آورد (فِرای، ۱۹۹۳،به نقل از علیمردانی، ۱۳۸۸):
در جدول ۲-۲ برخی تفاوت های کارکردی بین کارآفرینی سازمانی و مستقل از دیدگاه «وسپر» (۱۹۸۰) جمع بندی شده است(علیمردانی، ۱۳۸۸):
جدول ۲-۲: تفاوت های کارکردی کارآفرین سازمانی با کارآفرین مستقل
کارآفرین مستقل
کارآفرین سازمانی