که این کس بوسعید است ابن ابوالخیر
اسرارنامه، ص ۱۵۳
ـ عطّار، حکایات، اسرائیلیات و روایات مجعول
روایات مجعول و اسرائیلیات در آثار عطّار به مانند دیگران، بیشتر در شکل داستان و قصص خودنمایی میکند میدانیم که یکی از راههای نفوذ کلام در حافظهی تاریخی همهی ملّتها، داستانگویی واقعی یا اسطورهای و غیر واقعی بوده و با توجه به جذابیت و درگیری مخاطب با حوادث از مهمترین شیوههای ادبی بوده و هست. «مهمترین کارکردهای قصّهها و روایات، ساده کردن و برجسته کردن مقولهها و مسائل فکری و اخلاقی و عرفانی و گاهی بیان غیر مستقیم آنها به ویژه مسایل اجتماعی بود… و در تعالیم عرفانی به دلیل جنبههای عملیتر و همگانیتر تعالیم تصوّف و عرفان، نقل و روایت تمثیل و استفاده از روایات داستانی مورد توجه بیشتری واقع شده است.»[۵۶]
در سبک عطّار در روایت داستانها، حکایات و قصص اسلامی و غیر اسلامی موارد ذیل دیده میشود:[۵۷] قصّه در قصّه، جزئیات رفتار و حوادث در شخصیتها، بی طرفی نسبت به قهرمانان، درگیرشدن خواننده با حوادث داستان، لحن صمیمانه و نرم، شکل تمثیل رمزی و سطوح معنایی و دلالتهای چندگانه، شور و حرارت قصّهگویی، مخاطب فرضی یا واقعی و…
با این وصف، عطّار در خاتمهالکتاب مصیبتنامه، قصّهها و حکایات خود را احسنالقصّه مینامد و افتخاری را برای خود میداند که روش قرآن را در تربیت و تعلیم اندیشههایش در نظر گرفته و به خود میبالد که در قصّهگویی گوی سبقت را از دیگران ربوده است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
قصّهها دیدی بسی این هم ببین
گر دهی قصّه که هستم قصّهگوی
قصّه گفتن نیست ریحٌ فی القفص
قصّه کم گو، احسنالقصّه است این
غصّه خور، چون بردهام در قصّهگوی
مینبینی روح قرآن از قصص؟
مصیبتنامه، ص ۴۴۷
در میان آثار عطّار، بیشترین مجعولات را در تذکرهالاولیاء مشاهده میکنیم که بدون اسناد به خصوص در توصیف و مناقب افراد میآورد.
برای مثال، عطّار در تذکرهالاولیاء مطالبی از اویس و حسن بصری و… نقل میکند و احادیثی روایت میکند که برای محقّق و خردمند نمیتواند قابل قبول باشد.[۵۸]
گفته شد که: بزرگترین ایراد تذکرهالاولیاء در نقل روایات این است که عطّار بدون ذکر منبع و سند روایت، احادیث و روایتها را در مورد اشخاص به کار میبرد و «مطالب تذکرهالاولیاء التقاط از نوشتههای پیش از عطّار است و او اسانید را حذف کرده است یعنی کتابهایی مانند حلیهالاولیاء که در آنها سلسلهی سند روایات آمده، دسترسی و مورد استفادهی عطّار بوده است.»[۵۹]
در مورد حسن بصری (۱۱۰- ۲۱هـ) استعلامی یادآوری میکند که «روایاتی که سالهای کودکی او را همزمان با آخرین سالهای زندگی پیامبر اسلام(ص) نشان میدهد، نباید درست باشد زیرا تولّد حسن بصری چندین سال پس از درگذشت پیامبر(ص) است…. و سه روایتی که عطّار پس از این سرآغاز میآورد هیچ سندّیت تاریخی ندارد. حسن بصری تا روزگار خلافت مولا علی(ع) هم به حجاز نرفته است.»[۶۰] با تحقیق در کتب حدیث در این مورد موضوع مشابهی هم دیده نشد.
عطّار در بیان منقبت حسن بصری، داستان شمعون زردتشتی را که همسایهی حسن بصری بوده، نقل میکند: «حسن بصری در آخرین لحظات عمر شمعون زردتشتی به عیادتش میرود و به اسلام دعوتش میکند و او را از عقوبت الهی انذار میدهد. شمعون توبه میکند مشروط بر این که حسن بصری سعادت قیامت او را تضمین کند و قاضیان بصره گواه باشند.
شمعون شهادتین به زبان میآورد و وفات میکند. حسن، سرگشته از وعدهی خود به شمعون، به خواب رفت و شمعون را در بهشت خرامان دید و آن نوشته را به حسن داد و گفت نیازی به آن نیست. حسن بصری جبرگرایانه، فضل الهی را نتیجهی سعادت معرّفی میکند و میگوید: خداوندا! گبر هفتاد ساله را به یک کلمه به قرب خود راه دهی، مومن هفتاد ساله را کی محروم کنی؟»[۶۱]
استعلامی در تعلیقات در خصوص کتاب مینویسد: «اینگونه روایات سندیت تاریخی ندارند و ارزش ارشادی دارند.»[۶۲] یا در منقبت امام ابوحنیفه حدیث ضعیف «هو سراجُ اُمتّی» را روایت میکند و میگوید: صفت ابوحنیفه در تورات بود.»[۶۳] که هیچ مبنای صحیحی ندارد.
واقعیت این است که انسانهای عارف و بزرگ چون مولوی، عطّار و… رؤیاهای صادقانه داشتهاند و در خواب و بیداری از نوعی الهام یا مکاشفه برخوردار بودهاند. رؤیای صادقانه در قضاوت حجت شرعی نیست امّا برای بیننده خواب قطعی است و دارد که بیان کند چون باور قلبی خودشان است؛ حال دیگران و مخاطبان باور داشته یا نداشته باشند.
یکی از تازگی و حتی شگفتیهای عطّار در داستانسرایی این است که همیشه مغز و پیام داستان را چه در لفظ و چه در معنا بر پوسته و حوادث داستان برتری داده است. هرچند بیان حکایتها و پیرنگ داستانها چنان استادانه ترسم میکند که خواننده را در وهلهی اول مجذوب و درگیر حوادث داستان میکند.
«اگر بخواهیم در آثار عطّار نسبتی برقرار کنیم، میان اصل داستان و استنتاجهای عرفانی، حجم استنتاجها، چندین برابر حجم تمثیلها و داستانهاست و عطّار در همهی آثار مسلم خویش، از هر تمثیل و داستانی هر چند کوتاه، بیشترین استفاده را برای عرضه داشت اندیشهها و آموزههای عرفانی خویش میکند.»[۶۴]
عطّار گاهی در کمترین کلام (در دو یا یک بیت) اشاره به روایتی دارد. برای نمونه: در سه بیت در جاهای مختلف اشاره به داستان «عوج بن عنق» دارد.[۶۵]
طبیعی است شخصیتی چون عطّار باید متمایز از شاعران دوره خویش در وادی تحقیق و کلام باشد؛ «عطّار یعنی داروفروش و داروفروشان قدیم طبابت هم میکردهاند، پیر نیشابور هم خود و پدرش طبیبان سرشناس نیشابور بودهاند. چنین طبیبی ـ با صدها قلم دارویی که در دسترس دارد ـ باید دقت کند که مبادا داروی نامناسب به بیماران بدهد.»[۶۶]
به همین دلیل در مقایسه با مولانا و خاقانی، روایات مجعولش در اقلیت است. ولی چه باید کرد؟! عطّار عارف یک ادیب است و بزرگترین سرمایهی ذهنی او، سنت و میراث ادبی و تفسیرروزگارش است و میدانیم میراث ادبی و تفسیری زمان وی سرشار از اسرائیلیات و جعلیات است و عطّار را از آن بیبهره نگذاشته است.
ـ عطّار و تورات
در مثنویهای عطّار بسیار نادر میبینیم که عطّار از تورات بحثی به میان آورد؛ این بدان معنی است که از حقیقتهای تورات آن چنان آگاهی ندارد که به مانند موضوعات دیگر اظهار نظر کند. در الهینامه، حکایتی از عمر بن خطاب نقل میکند که متأثر از حدیث پیامبر(ص) است؛ و عطّار به مانند حکایات دیگر سعی دارد آموزههای اخلاقی و دینی مورد نظرش را از آن نتیجهگیری کند:
عمر یک جزو از توریت بگرُفت
که «با توریت ممکن نیست بازی
پیمبر چون چنان دیدش چنین گفت
مگر خود را جهودِ صِرف سازی»