از طرفی ایران بهترین و کوتاهترین مسیر برای انتقال انرژی منطقه آسیای مرکزی به بازارهای جهانی است و آمریکا همواره در صدد محروم کردن ایران از مزایای دسترسی به بازار انرژی منطقه بوده تا از موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک این کشور بکاهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ایالات متحده با ایجاد پایگاه های نظامی متعدد در اطراف ایران در صدد تهدید این کشور و حرکت دادن آن در راستای اهداف خود و قبولاندن هژمونی خود به این کشور است. و با پیش کشیدن موضوعاتی چون حقوق بشر، خاورمیانه بزرگ، مبارزه با تروریسم و سلاح های کشتار جمعی و… در تلاش برای حضور در منطقه است.
بنابراین یکی از مهمترین اهداف ایالات متحده در حمله به افغانستان ایجاد یک پایگاه نظامی در کشور
به منظور تنگ کردن حلقه محاصره انرژی و ایران به عنوان قلب بیضی انرژی استراتژیک برای تثبیت هژمونی آمریکا می باشد.
۴-۲-۲- موادمخدر
کشور افغانستان یکی از تولید کنندگان اصلی مواد مخدر در جهان محسوب می شود. کشت وتولید مواد مخدر در سه دهه اخیر همواره یکی از چالش های جدی امنیتی افغانستان به شمار می رود. که همراه با شبکه های قاچاق و فروش این مواد در جهان، باعث ضعف و بی ثباتی سیاسی برای دولت مرکزی و ناامنی برای جامعه داخلی وکشورهای همسایه شده است.
در طول دو دهه اخیر از سوی مجامع بین المللی از جمله دفتر سازمان ملل متحد در امور مبارزه با مواد مخدر فشارهای بسیاری به افغانستان برای توقف کاشت و تولید این مواد وارد شده است.
عجین شدن مسائل در افغانستان به گونه ای است که بین گسترش خشونت و بی ثباتی و تولید مواد مخدر رابطه تنگاتنگ ومستقیمی وجود دارد. این مساله در چند سال اخیر نیروهای آمریکا و ناتو را به مقابله با منابع مالی حاصل از مواد مخدر در این کشور وا داشته است. وابستگی اقتصادی افغانستان به تولید تریاک در دوره طالبان و بعد از ۱۱سپتامبر توسعه اقتصادی را به عقب انداخته و تهدید مستقیم و جدی برای ثبات و امنیت این کشور محسوب می شود.
آمریکا و همپیمانانش پس از حادثه ۱۱سپتامبر به بهانه مبارزه با طالبان به عنوان صاحبان مزارع کشت خشخاش و به بهانه نابود کردن مزارع کشت مواد مخدر به افغانستان حمله کردند. تولید مواد مخدر در افغانستان از زمان حمله آمریکا به این کشور از سال ۲۰۰۱ تا کنون ۴۰ برابر افزایش یافته است. در سال ۲۰۰۱ تولید تریاک به دلیل غیر قانونی دانستن کشت خشخاش از ۳۵۰۰ تن به ۲۰۰ تن کاهش یافت. (روزنامه اصناف، ۱۳۸۹)
با توجه به اینکه تجارت مواد مخدر یکی از منابع مالی گروه های شورشی به خصوص طالبان می باشد که ۴۰% از منابع مالی و حدود یکصد میلیون دلار از منابع مالی طالبان را تامین می کند. موضوع مبارزه با مواد مخدر به عنوان یکی از اهداف اصلی حمله آمریکا به افغانستان تعیین شد. مبارزه با مواد مخدر از جمله شرح وظایف ایساف اعلام شد. با توجه به تدابیراتخاذ شده و مسئولیت های ناتو و ایساف و نیروهای امریکایی، تولید تریاک در افغانستان روندی فزاینده داشته است و بنابر یک گزارش ۹۳ درصد از تریاک جهان در سال ۲۰۰۷ در افغانستان تولید شده است.
مزارع خشخاش عمدتا در جنوب تمرکز یافته اند وکشت این محصول از جمله عوامل درآمدزایی صاحبان مزارع و حیات اقتصادی افغانستان است.( (Blanchard,2009:12
گرچه مبارزه با مواد مخدر از جمله وظایف ایساف محسوب می شود ولی این سازمان از درگیری مستقیم در این مبارزه پرهیز می کند و فعالیت عمده ایساف در این زمینه ارائه آموزش به نیروهای پلیس ملی است. برنامه ریزی در انجام وظیفه مذکور بر عهده قوای بریتانیاست. موضوع دخالت پنهان قوای انگلستان وآمریکا در توسعه کشت مزارع خشخاش وگسترش این تجارت از سوی پاره ای از گزارش های رسانه ای مطرح شده است. اگر چه هیچ یک از گزارش های ناتو، دفتر مبارزه با جرائم و موادمخدر سازمان ملل به این موضوع اشاره نکرده اند.
برپایه گزارش یکی از فرماندهان ناتو روش ها و سیاست های دولت کرزای در مبارزه با موادمخدر کارآیی لازم را ندارد قوای پلیس و ارتش افغانستان به صورت موردی وحتی گزینش شده به مزارع غیر قانونی کشت خشخاش حمله می کنند این شایعه نیز رواج دارد که ارتش و پلیس، معترض صاحبان مزارع متمول نمی شوند بلکه حملات آنها معطوف به صاحبان مزارعی است که فقیر بوده و نفوذی بردولت ندارند.
واین امر، یعنی روند رو به افزایش تولید مواد مخدر یک پدیده اتفاقی نیست و همراهی و حمایت آمریکا و غرب را می طلبد. چرا که سود و منافع سرشار از مواد مخدر برای آمریکا و انگلیس درخور توجه می باشد. و با توجه به اینکه ولایت هلمند بیشترین میزان تولید تریاک را در سایر ولایات افغانستان دارد لذا تلاش انگلیس از ابتدای حضور نظامی خود در افغانستان برای استقرار بیشترین نیروی خود در این ولایت تصادفی نبوده است.
بنابراین غرب و اروپا به نام مبارزه با مواد مخدر وارد افغانستان شدند و در عمل از این منبع هنگفت سود می برند افغانستان به عنوان اصلی ترین منبع تولید تریاک جهان این فرصت را به آمریکا میدهد که بازار مواد مخدر را در دست بگیرد و از سود ناشی از آن سهم ببرد. اگر چه کشاورزان تولید کننده مواد مخدر سودی عایدشان نمی شود اما بیشترین سود را مافیای مواد مخدر به جیب می زنند و سود حاصل از فروش مواد مخدر منابع مالی گروه های شورشی و طالبان را همچنان تامین می کند. استراتژی غرب و آمریکا در مساله مبارزه با مواد مخدر این گونه تعریف می شود که در صورت مساله این مبارزه تداوم یابد و همچنان ادامه داشته باشد و به شکست مواد مخدر و تولید کنندگان آن نینجامد. چرا که وجود بهانه ای برای تحقق اهداف استراتژی آنها لازم است که از جمله آنها تروریسم و مواد مخدر می باشد.
آمریکا درصدد است با سودی که از مواد مخدر بدست می آید گروه های شورشی تغذیه شوند و جنگ و ناامنی همچنان در افغانستان رواج پیدا کند و بهانه ماندن آمریکا و غرب همچنان پایدار بماند از طرفی غربی ها نیز می توانند به طور گسترده از این تجارت سود ببرند و در قاچاق مواد مخدر سهیم باشند و بی شک آمریکا وکشورهای اروپایی از طریق قاچاق مواد مخدر منافع زیادی بدست می آوردند. از سوی دیگر تجارت مواد مخدر می تواند به ناامنی مرزها و اخلال در امور کشورهای همسایه دامن زند، که غرب از این مساله نفع می برد. بنابراین اگر چه مساله مواد مخدر اصلی ترین دلیل حضور آمریکا در این منطقه نمی باشد اما نمی توان اهمیت این موضوع را برای آمریکا نادیده گرفت.
۴-۲-۳- کنترل انرژی ونفت
پس از پایان جنگ سرد “نظام اقتصادی سیاسی جهانی ” ساختار نوین امنیت در جهان را تشکیل میدهد.
(the global political economy) و همانطور که قبلا ذکر شد در این برهه قدرت اقتصادی توانست از قدرت سیاسی پیشی بگیرد. رقابت بر سر منابع انرژی از مسائلی است که همیشه در سیاست جهان جریان داشته که منجر به رویارویی قدرت ها می گردد. که به اعتقاد جفری هارت کنترل بر منابع، کنترل بر بازیگران را در پی دارد و کسی که بازیگران را کنترل می کند نتایج بازی را تعیین می نماید.( دوئرتی، ۱۳۸۳: ۱۵۳) نیاز روز افزون به انرژی از سوی کشورهای مختلف به ویژه کشورهای صنعتی شرق آسیا به عنوان مصرف کنندگان جدید به این رقابت ها افزوده است و به رقابت کشورها برای استخراج_ بهره برداری و انتقال انرژی و مسیرهای مختلف و پیدایش مسائل جدید در ژئوپولیتیک منجر شده است. می توان به سهم بالا و اهمیت نفت وگاز اشاره کرد که در مناسبات بین الملل جایگاه خاصی دارند و می توانند سیاست بین الملل را تحت الشعاع قرار دهند.
شاید هیچ چیز به اندازه نفت وگاز درسیاست جهان و تحولات ژئوپلیتیکی امروز تاثیر نداشته باشد بحران ها و تحولات سیاسی و مناسبات متغیر جهانی و منطقه ای به ویژه در خاورمیانه، خلیج فارس وحوزه خزر عمدتا متاثر از عامل نفت وگاز است. (حافظ نیا: ۱۶۸)
جهان اندیش خبره آمریکایی پروفسور جفری کمپ با شناسایی و درک وضعیت موجود در نوشته ای که در سال ۱۹۹۷ منتشر کرد مجموعه سرزمین های در برگیرنده خلیج فارس ودریای خزر را منطقه بیضی شکل انرژی استراتژیک نام داده است. (مجتهد زاده :۲۸۳)جفری کمپ متاثر از نظریه هارتلند میکندر از بیضی انرژی جهانی یاهارتلند انرژی یاد می کند، این منطقه تخم مرغی شکل از جنوب روسیه وقزاقستان وعربستان سعودی وامارات متحده عربی را در برمی گیرد. تقریبا دو سوم ذخایر اثبات شده نفت و یک سوم ذخایر گاز طبیعی جهان در اختیار کشورهای خلیج فارس قراردارد. اگر ذخایر برآورد شده دریای خزر به آن اضافه گردد درصد نسبی این ذخایر به بیش از ۷۰ درصد برای نفت و بیش از ۴۰ درصد برای گاز طبیعی می رسد (کمپ:۱۸۷) که بزرگان چهار گانه (big four) در خلیج فارس ، عربستان ، ایران ، عراق وکویت در این منطقه واقع شده اند که علاوه برداشتن بزرگترین حجم ذخایر انرژی از مزیت های زیر نیز برخوردارند:
۱_ حجم ذخایر فراوان ۲_ استخراج با قیمت های نسبتا ارزان ۳_ قابلیت بهره برداری طولانی مدت ۴_ دسترسی به مسیرهای حمل و نقل مناسب.
امروزه نفت وگاز را از صورت کالاهای اقتصادی خارج شده و به صورت یک ارزش استراتژیک در آمده است (هاشمیان،۱۳۸۳: ۱۰۶). مطالعات حاکی از آن است که منابع هیدروکربونی تا سال ۲۰۵۰ همچنان به عنوان عمده ترین منبع تامین انرژی باقی خواهد ماند (روحانی، ۱۳۸۵: ۹). و در کوتاه مدت و میان مدت امکان یافتن جایگزین برای نفت وگاز، پرهزینه وغیر اقتصادی است .
طبق آمار ذخایر نفت وگاز منطقه خلیج فارس به شرح زیر است: ذخیره نفت منطقه خلیج فارس ۳/۷۳۶ میلیارد بشکه معادل ۵/۶۱% از کل ذخایر نفت جهان و ذخیره گاز در منطقه خلیج فارس ۴/۲۵۱۶ تریلیون فوت مکعب معادل۶/۳۹% از کل ذخایر گاز بالا است.
اکنون که ذخایر انرژی موجود در هارتلند را بررسی می کنیم می توان علت حضور آمریکا دراین منطقه را توجیه کرد و اهمیت ایران برای آمریکا دیگر متحدانش ( پس از حمله به عراق و افغانستان و محاصره ایران به عنوان مرکزهارتلند انرژی از طرفین ) از چشم هیچ بیننده ای پنهان نمی باشد. بنابراین می توان علت لشکرکشی های گسترده وپیاپی آمریکا و اقمارش به منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و حقوق بشر را در نیاز این کشورها به منابع انرژی به ویژه نفت وگاز ریشه یابی کرد. انرژی به صورت مستقیم بر رشد اقتصاد به دنبال آن رفاه و امنیت ملی کشورها تاثیر می گذارد وآمریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده انرژی جهان شدیدا از تغییرات و نوسانات عرضه انرژی متاثر خواهد شد لذا دستیابی به انرژی مطمئن و مستمر جز منافع حیاتی آمریکا به شمار می رود.
آمریکا در تلاش است که با کنترل انرژی و تاثیر و اهمیت آن برمناسبات بین الملل جریان انرژی را در دست بگیرد و از این طریق به اهداف هژمونی گری خود نزدیک شود. موضوع انرژی و نفت وگاز خاورمیانه یکی از مهمترین دلایل حضور آمریکا در این منطقه سرشار از انرژی است تا با نفوذ و تاثیر خود در جریان انرژی، قدرت و هژمونی خود را در جهان تثبیت نماید .
در این جا به پاره ای از مهمترین اهداف آمریکا از اشغال و حضور در افغانستان که بعضی از آنها را
بررسی کرده ایم اشاره می شود .
۱-کنترل منابع انرژی ۲- محاصره ایران مهار ناپذیر ۳- کنترل روسیه ، هند و چین ۴- حضور استراتژیک در پشت چین ۵- جلوگیری از روندهای همپیوندی های منطقه ای۶- تامین کنترل شبکه های مواصلاتی انرژی ۷- یافتن امکان برای برانگیختن منازعات منطقه ای برای یافتن بهانه ای برای آغاز اقدامات نظامی جاشمول ۸- کنترل پاکستان ۹- سد کردن راه چین در دستیابی به منابع انرژی۱۰- روی کار آوردن
رژیم های دموکرات هوادار آمریکا در منطقه ۱۱- کنترل منابع خود افغانستان. (آریانفر، ۲۰۰۹)
۴-۳- یازدهم سپتامبر و رویکرد ایران به افغانستان
حادثه یازدهم سپتامبر هم ساختار نظام بین الملل را تا حدی متحول کرد و هم باعث تغییر سیاست خارجی آمریکا نسبت به افغانستان شد. در این راستا تحول رویکرد ایران به افغانستان طبیعی به نظر می رسید، ولی سیر بعدی حوادث که شایسته این کشور بود، از سقوط طالبان بهره برداری کند. دلایل این امر را می توان به صورت زیر ذکر کرد:
۱٫جمهوری اسلامی ایران در عمل قادر به پیگیری اهداف بلند پروازانه خود در افغانستان نبود، زیرا هزینه این عمل بسیار بیشتر از قدرت ایران بود. این اهداف ریشه های متعددی داشتند، از نگاه اخلاقی و ترحم انگیز نسبت به مردم افغانستان گرفته تا دیدگاه های مبتنی بر صدور انقلاب، کشانیدن رقابت با آمریکا به عرصه افغانستان و زمین گیر کردن این رقیب قدرتمند در این کشور و برقراری یک حکومت با ثبات. رویکرد ایران به افغانستان پس از حوادث یازدهم سپتامبر، آمیزه ای بود از ایده آلیسم و عمل گرایی و مشخص نبودن جهت گیری نسبت به تحولات این کشور.
-
- ایران به دلیل مشخص نبودن منافع در افغانستان، عملا نتوانست میان تغییر سیاست خارجی آمریکا و تغییر در نظام بین الملل تفکیک قایل شود.
-
- ایران نسبت به حوادث یازدهم سپتامبر موضع دوگانه ای را اتخاذ کرد که تاحدی ناسازگار بود. از یک طرف این حادثه را فرصتی برای از بین بردن طالبان می دید، از طرف دیگر نگران بود،آمریکا از شرایط جدید بر علیه ایران بهره برداری کند. این دوگانگی از اصلی ترین موانع اتخاذ یک رهیافت صریح نسبت به حمله آمریکا به افغانستان بود.
-
- از منظر ناظر بیرونی، مجموعه نیروهای سیاست داخلی ایران در مورد ملی بودن مسئله افغانستان از اجماع نظر برخوردار نبودند و حتی در بسیاری از موارد از این بحران برای پیشبرد اهداف گروه و جناح خود استفاده می کردند. به همین دلیل بهترآن است که از منافع فرو ملی ایران در افغانستان سخن بگوییم تا منابع ملی. در حالی که بخشی از حاکمیت از نابودی طالبان حمایت می کرد. بخشی دیگر، از مردم مظلوم حمایت می کردند. تحلیل گران نتیجه این امر را نوسان در سیاست خارجی ایران نامیدند. (حیدری، ۱۳۸۰)
به رغم آنچه گفته شد، در مورد رفع تهدید امنیتی طالبان اجماع نظر وجود داشت و همین باعث نوعی انسجام در رویکرد امنیتی به مسئله افغانستان شد. به تعبیری دیگر، کفه واقع گرایی سیاست خارجی ایران در افغانستان نسبت به کفه آرمانگرایی سنگین تر بود. این امر نشان از برخورد احتیاط آمیز جمهوری اسلامی ایران با محیط امنیتی (پس از یازدهم سپتامبر) داشت که بیش از هر منطقه دیگر، مناطق پیرامونی ایران را تحت تاثیر قرار داده بود. مهمترین هدف آمریکا از راه اندازی جنگ افغانستان در میان مدت، احیا و تثبیت محور رهبری و هژمونی آمریکا می باشد.
از نظر مقامات ایران، هدف اصلی آمریکا از لشکر کشی به افغانستان، تقویت یک جانبه گرایی بود که پیش از حوادث یازدهم سپتامبر با مخالفت برخی از قدرت های بزرگ روبرو شده بود. فرمانده کل سپاه پاسداران، در رزمایش فرهنگی- رزمی «علی فاتح خیبر» در منطقه عمومی انجیلاق قزوین، در مورد هدف آمریکا از حمله به افغانستان گفت: «به نظر می رسد آمریکاییها به دنبال تغییر افکار عمومی از مسئله کشتار فجایع فلسطین، توسعه حضور در منطقه، تسلط بر منابع عظیم انرژی، پاسخ گویی به افکار عمومی و فشار به روسیه ، چین و هند هستند». از نظر برخی از مقامات ایران، حادثه یازدهم سپتامبر نه به معنای تغییر ساختارنظام بین الملل، بلکه به معنای وجود بهانه ای در دست آمریکا برای پیشبرد روند یک جانبه گرایی بود. این باور به طور ضمنی وجود داشت که حادثه یازدهم سپتامبر مشکوک به نظر می رسد و لذا بعید نسیت که جریان واقع، غیر از آن چیزی باشد که گفته می شود.
۴-۴- آمریکا، حمله به افغانستان و منافع ملی ایران
اگر بپذیریم که هر حادثه ای در ذات خود نه کاملا فرصت است و نه تهدید، می توان گفت که حمله آمریکا به افغانستان نیز از این قاعده مستثنی نیست. برد منافع ملی قدرت های بزرگی همچون آمریکا، جهانی است و منافع و اهداف آنها نیز در این سطح تعریف می شود، ولی برد منافع ملی قدرت های متوسط همچون ایران، منطقه ای بوده و منافع و اهداف آنها در این سطح تعریف می شود. بر خلاف این قاعده، بخشی از منافع ملی ایران در سطح فرا ملی تعریف شده است و به همین دلیل، حوزه تنش میان آمریکا و ایران به سطوح مختلف فروملی، منطقه ای و فراملی کشیده شده است.آمریکا به دلیل داشتن قدرت زیاد در نظام بین الملل، می تواند اهداف و نافع متعددی را از حمله به افغانستان پیگیری کند؛ نظیر:
۱٫حضور در یک منطقه استراتژیک مشرف بر خلیج فارس، کشمی و آسیای مرکزی
- نزدیکی به منفع انرژی در آسیای مرکزی و دریای خزر و کنترل آن ها