افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولاً فاقد حس همدلی بوده و در شناخت خواسته ها، تجربه های ذهنی و احساسهای دیگران مشکل دارند. ممکن است فکر کنند دیگران به رفاه آنها کاملاً علاقمند هستند. آنها مایلند در زمینه ی مسایل مورد علاقه ی خود به طور مفصٌل و نامناسبی بحث کنند، در حالی که نمی توانند درک کنند که دیگران نیز ممکن است احساسها و نیازهایی داشته باشند. اغلب نسبت به اشخاصی که در زمینه ی مسایل مورد علاقه ی خود صحبت می کنند، به گونه ای اهانت آمیز و عجولانه برخورد می کنند. این افراد اغلب از آزاری که گفته هایشان ممکن است به بار آورد غافلند (برای مثال، مکرراً به معشوق یا معشوقهی قبلی خود می گویند که « من اکنون یک رابطه جاودانی دارم!»؛ در برابر فردی که بیمار است در مورد سلامتی خود لاف می زنند). هنگامی که به نیازها، خواسته ها یا احساسهای دیگران پی می برند، به گونه ای اهانت آمیز این پدیده ها را نشانه ی ضعف یا آسیب پذیری تلقی می کنند. کسانی که با افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته در ارتباطند، به طور معمول آنها را از لحاظ هیجانی، سرد و فاقد علاقه ی متقابل مییابند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۴۶).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
این افراد اغلب به وضعیت دیگران غبطه میخورند و یا معتقدند که دیگران به آنها حسادت میورزند. آنها معمولاً به موفقیتها یا دارائیهای دیگران غبطه می خورند و احساس می کنند که خودشان شایستگی بیشتری برای آن نوع پیشرفتها، تحسینها یا امتیازها دارند. آنها به شدت کارهای دیگران را بی ارزش می کنند، بویژه هنگامی که دیگران به واسطه ی کارهایی که انجام داده اند مورد سپاسگزاری یا تمجید قرار میگیرند. رفتارهای غرورآمیز و متکبرانه، مشخصه ی این افراد است. آنها اغلب نگرشهای متکبرانه، تحقیرکننده و ترحم آمیز دارند. برای مثال، فرد مبتلا به این اختلال ممکن است از کودنی یا گستاخی یک مستخدم بی دست و پا شکایت کند و یا با این استدلال که معاینه ی پزشک از سر لطف یا از روی ترحم است، ارزیابی پزشک را متوقف سازد.
۲-۷-۴-۲ ویژگی ها و اختلال های همراه
آسیب پذیری عزت نفس افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته باعث می شود که آنها نسبت به «آسیب» ناشی از انتقاد یا شکست خیلی حساس باشند. اگر چه آنها ممکن است ظاهراً این حساسیت را نشان ندهند، ولی انتقاد باعث می شود که آنها احساس پستی، سرافکندگی، پوچی و تهی بودن نمایند. آنها ممکن است به این بی اعتنایی با تکبر، خشم و نافرمانی واکنش نشان دهند. چنین تجربه هایی اغلب به انزوای اجتماعی یا ظاهری متواضع می انجامد که بزرگ منشی آنها را پنهان کرده و یا آن را محافظت میکند. در این افراد روابط بین فردی معمولاً به علت مشکلات ناشی از احساس محق بودن، نیاز به تحسین و عدم توجه نسبی به حساسیتهای دیگران، آسیب می بیند. اگر چه ابراز جاه طلبی تکبرآمیز و گستاخی زیاد ممکن است به پیشرفت زیاد منجر گردد، ولی عملکرد فرد به علت عدم تحمل انتقاد یا شکست مختل می شود. گاهی کارکرد شغلی پائین می آید و به صورت عدم اشتیاق فرد برای خطر کردن در موقعیتهای رقابتی یا سایر موقعیتهایی که در آنها امکان شکست وجود دارد، ظاهر می شود. احساسهای مستمر شرم و سرافکندگی همراه با انتقاد از خود ممکن است با انزوای اجتماعی، خلق افسرده و اختلال افسردگی عمده یا افسرده خویی در ارتباط باشند. بر عکس آن ، دوره های پایدار بزرگ منشی ممکن است با خلق هیپومنیک[۷۲]در ارتباط باشند. اختلال شخصیت خودشیفته همچنین با بیاشتهایی عصبی و اختلالهای مرتبط با مواد (بویژه مرتبط با کوکائین) همراه است. اختلالهای شخصیت نمایشی، مرزی، ضداجتماعی و پارانویایی ممکن است با اختلال شخصیت خودشیفته همراه باشند.
۲-۷-۴-۳ ویژگی های خاص وابسته به سن و جنسیت
صفات خودشیفتگی بویژه ممکن است در نوجوانان شایع باشد و لزوماً مبین آن نیست که چنین فردی به اختلال شخصیت خود شیفته مبتلا خواهد شد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته ممکن است در سازگاری با محدودیتهای جسمانی و شغلی که جزء جدایی ناپذیر فرایند پا به سن گذاشتن است، مشکلات ویژهای داشته باشند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۴۷).
۲-۸- اختلال های شخصیت دستهی ج
۲-۸-۱ اختلال های شخصیت اجتنابی
۲-۸-۱-۱ ویژگی های تشخیصی
ویژگی اصلی شخصیت اجتنابی، الگوی فراگیر بازداری اجتماعی، احساسهای نابسندگی و حساسیت زیاد به ارزیابی منفی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر میشود (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۵۰).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی، از فعالیتهای شغلی یا تحصیلی که مستلزم تماس بین فردی زیاد است به علت ترس از انتقاد، عدم تأیید یا طرد اجتناب می کنند. ممکن است پیشنهادهای مربوط به ترفیع شغلی را به علت مسئولیتهای جدیدی که می تواند به انتقاد از جانب همکاران منجر شود، رد کنند. این افراد از دوست شدن با افراد جدید پرهیز می کنند مگر اینکه مطمئن باشند بدون انتقاد مورد پذیرش و محبت قرار میگیرند. تا زمانی که برای آنها عکس این قضیه ثابت نشده باشد، فرض را براین میگیرند که دیگران انتقاد کننده هستند و آنها را تأیید نمیکنند. افراد مبتلا به این اختلال به فعالیتهای گروهی نمیپیوندند، مگر اینکه پیشنهادهای مکرر و سخاوتمندانهای از حمایت و محبت وجود داشته باشد. صمیمیت بین فردی اغلب برای این افراد مشکل است ، اگرچه هنگامی که اطمینان مبنی بر پذیرش بدون قید و شرط (بدون انتقاد) وجود داشته باشد، می توانند روابط صمیمی تری را برقرار کنند. آنها ممکن است با احتیاط عمل کنند، در صحبت کردن از خودشان مشکل داشته باشند و به علت ترس از افشاء شدن، مسخره شدن یا خجالت کشیدن از بیان احساسهای خصوصی خودداری کنند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۵۱).
چون افراد مبتلا به این اختلال نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیتهای اجتماعی اشتغال ذهنی دارند، ممکن است آستانهی آشکارا پایینی برای درک پنین واکنشهایی داشته باشند. حتی با میزان اندکی از عدم تایید یا انتقاد، ممکن است به شدت آزرده شوند. آنها بواسطهی ترس از این که هرگونه توجهی از جانب دیگران احتمالاً طرد کننده یا تحقیرکننده خواهد بود، خجالتی، آرام، خوددار و به اصطلاح «نامرئی» هستند. آنها انتظار دارند هر چیزی که می گویند، دیگران آن را «اشتباه» بپندارند و بنابراین ممکن است هیچ وقت چیزی نگویند. این افراد نسبت به اشارات ظریف چنان با شدت واکنش نشان می دهند که گویی این اشارات حاکی از استهزاء یا ریشخند هستند. با وجود تمایل به مشارکت فعال در زندگی اجتماعی، از اینکه از نظر رفاهی به دیگران وابسته باشند میترسند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی از شرکت در موقعیتهای بین فردی جدید خود داری می کنند زیرا احساس نابسندگی میکنند و از عزت نفس ضعیفی برخوردارند. تردیدهای مربوط به شایستگی اجتماعی و جاذبهی شخصی بویژه درموقعیتهایی آشکار می شوند که مستلزم تعامل با غریبهها است. این افراد معتقدند که از لحاظ اجتماعی بی عرضه و فاقد جاذبه ی شخصی هستند و یا نسبت به دیگران پائین ترند. آنها از خطر کردن یا درگیر شدن در فعالیتهای جدید اکراه دارند زیرا ممکن است باعث شرمساری گردند. خطرهای بالقوه موقعیتهای معمولی را بزرگ جلوه می دهند و شیوه ی زندگی محدود این افراد ممکن است ناشی از نیاز آنها به قطعیت و ایمنی باشد. فرد مبتلا به این اختلال ممکن است به واسطهی ترس از دستپاچه شدن به دلیل نداشتن لباس مناسب، یک مصاحبهی شغلی را برهم بزند. نشانه های بدنی جزئی یا سایر مشکلات ممکن است دلیل پرهیز از فعالیتهای جدید باشند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۵۱).
۲-۸-۱-۲ ویژگی ها و اختلال های همراه
افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی اغلب با هشیاری، حرکات و بیانات افرادی را که با آنها در ارتباطند، مورد ارزیابی قرار می دهند. رفتار وحشت زده و مضطرب آنها ممکن است باعث تمسخر و ریشخند شدن از جانب دیگران شود که در جای خود به شکها و تردیدهای آنها دامن می زند. آنها به این دلیل که ممکن است نسبت به انتقاد، با سرخ شدن یا گریه واکنش نشان دهند، بسیار مضطربند. دیگران آنها را به عنوان افرادی «خجالتی»، «ترسو»، «تنها» و «منزوی» توصیف می کنند. مشکلات عمده ی مربوط به این اختلال در کارکرد اجتماعی و شغلی روی می دهند. عزت نفس ضعیف و حساسیت زیاد نسبت به طرد شدن، با ارتباطهای بین فردی محدود رابطه دارند. این افراد ممکن است نسبتاً تنها و جدا افتاده باشند و معمولاً شبکهی حمایتی اجتماعی گسترده ای ندارند که بتوان به آنها کمک کند تا به سلامت بحرانها را پشت سر گذارند. آنها به محبت و پذیرش نیاز دارند و ممکن است درباره ی روابط ایده آل با دیگران خیالپردازی کنند. رفتارهای اجتنابی ممکن است بر کارکرد شغلی نیز تأثیر نامطلوب بگذارند زیرا این افراد سعی می کنند از انواع موقعیتهای اجتماعی که ممکن است برای بر آورده ساختن خواسته های اساسی شغلی یا پیشرفت مهم باشند، اجتناب کنند.
اختلالهای دیگری که معمولاً همراه با اختلال شخصیت اجتنابی تشخیص داده می شوند شامل اختلالهای خلقی و اضطرابی (بویژه هراس اجتماعی از نوع تعمیم یافته) هستند. اختلال شخصیت اجتنابی اغلب همراه با اختلال شخصیت وابسته تشخیص داده می شود زیرا افراد مبتلا به اختلال شخصیت اجتنابی به افراد معدودی که با آنها رابطه دوستی دارند، بسیار دلبستگی داشته و به آنها وابسته اند. همچنین اختلال شخصیت اجتنابی اغلب همرته با اختلال شخصیت مرزی و اختلالهای شخصیت دستهی الف (یعنی اختلالهای شخصیت پارانویایی، اسکیزوتایپی) تشخیص داده می شود (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۵۲).
۲-۸-۱-۳ ویژگی های خاص وابسته به فرهنگ، سن و جنسیت
ممکن است میزان پذیرش کمرویی و اجتناب نزد گروه های فرهنگی و قومی مختلف، متفاوت باشد. به علاوه، رفتار اجتنابی ممکن است نتیجه ی مشکلات فرهنگ پذیری به دنبال مهاجرت باشد. این تشخیص را در کودکان و نوجوانان باید با احتیاط زیاد مطرح کرد زیرا رفتار کمرویی و اجتنابی آنها ممکن است از لحاظ رشدی مناسب باشد. به نظر می رسد اختلال شخصیت اجتنابی به میزان مساوی در زنان و مردان رایج باشد (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۵۲).
۲-۸-۲ اختلال شخصیت وسواسی- جبری
۲-۸-۲-۱ ویژگی های تشخیصی
ویژگی اصلی اختلال شخصیت وسواسی – جبری ، اشتغال ذهنی به نظم، کمال گرایی و کنترل ذهنی و میان فردی به بهای از دست دادن انعطاف پذیری، گشاده رویی و کارآیی است. این الگو در اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۰).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی – جبری کوشش می کنند تا از طریق توجه زیاد به قواعد، جزئیات بیهوده، روشها، فهرستها یا برنامهها به یک حس کنترل دست یابند به گونهای که هدف اصلی فعالیت از بین میرود. آنها بی اندازه دقیق بوده و گرایش به تکرار کردن دارند، به جزئیات به طور غیر عادی توجه می کنند و برای پیدا کردن اشتباهات احتمالی، کارهایشان را به طور مکرر وارسی می کنند. آنان از این واقعیت بیخبرند که سایر افراد بواسطهی تأخیرها و مشکلات ناشی از رفتار آنان، دچار ناراحتی میشوند. برای مثال، چنین افرادی وقتی فهرست کارهایی را که باید انجام دهند گم می کنند به جای اینکه با صرف زمان اندک آن را یاد آوری و بازنویسی کرده و سپس به تکمیل کارها بپردازند، زمان بسیار زیادی را صرف پیدا کردن آن می کنند. آنها برنامهی زمانی خود را به درستی تنظیم نمی کنند و انجام مهمترین کارها را برای آخرین دقایق می گذارند. کمال گرایی و تحمیل معیارهای سطح بالای عملکرد بر خود موجب کژکاری و پریشانی زیاد در این افراد می شود. آنها ممکن است به اندازه ای درگیر تکمیل تمام جزئیات یک طرح شوند که آن طرح هرگز کامل نشود. برای مثال، کامل کردن یک گزارش کتبی به دلیل اصلاحات متعدد و وقت گیر به تعویق انداخته می شود به طوری که همه ی کار انجام شده به جز «کامل شدن» کار موعدهای زمانی مورد بی توجهی قرار میگیرند و جنبه هایی از زندگی فرد که محور فعالیت جاری نیستند، دچار اغتشاش و بی نظمی می شوند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۰).
افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی – جبری به شدت خود را وقف کار و تولید می کنند که این امر باعث قطع فعالیتهای تفریحی و دوستیها می شود. این رفتار به علت اقتصادی نیست. آنها اغلب احساس میکنند که به هنگام غروب و یا آخر هفته ها فرصت ندارند تا به گردش بروند و یا فقط استراحت کنند. آنها ممکن است یک فعالیت لذت بخش مانند رفتن به مرخصی را به تعویق بیندازند به طوری که هرگز روز آن فرانرسد. هرگاه زمانی رابرای فعالیتهای تفریحی یا تعطیلات در نظر میگیرند، بسیار احساس ناراحتی می کنند مگر اینکه همزمان مشغول کاری باشند تا احساس نکنند که وقت را «بیهوده تلف» می کنند. ممکن است توجه و تمرکز زیادی بر کارهای معمولی منزل وجود داشته باشد (مانند نظافت زیاد و مکرر به طوری که «همه چیز برق می زند»). اگر زمان زیادی را با دوستان خود سپری کنند، احتمالاً به علت وجود نوعی فعالیت به ظاهر سازمان یافته است (برای مثال ورزشها). برداشت آنها از سرگرمیها یا فعالیتهای تفریحی به گونه ای است که گویی تکالیف جدی هستند که برای چیرگی بر آنها به سازماندهی دقیق و کار سخت نیاز است. تأکید این افراد بر اجرای کامل یا بی نقص عملکردها است. این افراد بازیها را به کارهای سازمان یافته تبدیل می کنند (برای مثال، به یک کودک نوپا می گویند که سه چرخه ی خود را در یک خط مستقیم هدایت کند، بازی بیس بال[۷۳] را به یک درس سخت تبدیل می کنند). افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی – جبری ممکن است درباره ی مسایل ارزشی و اخلاقی، بیش از اندازه جدی، دقیق و انعطاف ناپذیر باشند. احتمال دارد خودشان و حتی دیگران را وادارند که از اصول خشک اخلاقی و معیارهای کار کردی دقیق پیروی کنند. همچنین ممکن است به علت اشتباهات احتمالی به شدت از خود انتقاد کنند. افراد مبتلا به این اختلال، بدون انعطاف پذیری به مرجع قدرت و قوانین احترام می گذارند و بدون در نطر گرفتن شرایط مخففه بر اطاعت بی قید و شرط تأکید می کنند. برای مثال، چنین فردی به دوست خود که به یک سکه برای تلفن کردن نیاز دارد، سکهای قرض نمی دهد چون «نه از کسی قرض میگیرد و نه به کسی قرض میدهد» و یا به این دلیل که معتقد است این عمل برای وجهه ی او «بد» است. این ویژگیها نباید با هویت فرهنگی یا مذهبی فرد توجیه شوند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۲).
افراد مبتلا به این اختلال ممکن است از دور انداختن اشیاء فرسوده یا بی ارزش حتی زمانی که هیچ ارزش عاطفی ندارند، ناتوان باشند. این افراد اغلب تصدیق می کنند که «مال اندوز» هستند. آنها دور انداختن اشیاء را ولخرجی می دانند زیرا معتقدند «هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید» و هرگاه فردی سعی کند چیزهایی را که آنها جمع کرده اند دور بریزند، ناراحت خواهند شد. همسران و یا هم اتاقیهای آنها ممکن است از مقدار فضایی که با اشیاء قدیمی، مجله ها، وسایل شکسته و غیره اشغال کرده اند، شکایت کنند.
افراد مبتلا به این اختلال شخصیت وسواسی – جبری، تمایلی به محول کردن تکالیف خود به دیگران و یا همکاری با دیگران ندارند. با سرسختی و شیوهی غیر منطقی اصرار می کنند که هر کاری یاید بر اساس روش آنها انجام گیرد و اینکه دیگران باید برای انجام کارها از روش آنها پیروی کنند. آنها اغلب آموزشهای کاملاً مفصٌلی درباره ی اینکه چطور باید کارها را انجام داد ارائه می دهند (برای مثال تنها یک راه برای کوتاه کردن چمن، شستن ظرفها، ساختن قفس برای حیوان خانگی وجود دارد) و هر گاه دیگران راه های نوین دیگری را پیشنهاد کنند شگفت زده و عصبانی می شوند. در موارد دیگر، ممکن است پیشنهاد کمک از سوی دیگران را رد کنند حتی هنگامی که عقب تر از برنامه هستند، زیرا عقیده دارند که هیچ فرد دیگری نمی تواند آن کار را درست انجام دهد.
افراد مبتلا به این اختلال ممکن است خسیس و ناخن خشک باشند و معیاری برای زندگی قایل شوند که پایین تر از حدی است که استطاعت آن را دارند و معتقدند که برای اجتناب از فاجعههای آتی باید جلوی ولخرجی را گرفت. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی – جبری با انعطاف ناپذیری و سرسختی مشخص می شوند. آنها چنان نسبت به انجام کارها با یک روش «درست» دل مشغولی دارند مه در وفق دادن خود با افکار شخص دیگر دچار مشکل می شوند. این افراد برنامه های خود را با جزئیات دقیقی طرح ریزی می کنند، در درک دیدگاه های دیگران مشکل دارند. دوستان و همکاران این افراد ممکن است از این انعطافناپذیری دایمی خسته و سرخورده شوند. حتی هنگامی که افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی- جبری در می یابند که ممکن است مصالحه به نفع آنان باشد، احتمال دارد از انجام چنین کاری سرسختانه خودداری کنند و استدلال نمایند که این «اساس کار» است (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۲).
۲-۸-۲-۲ ویژگیها و اختلالهای همراه
هرگاه قواعد و روش های مرسوم نتوانند کاری از پیش ببرند، تصمیم گیری به یک فرایند وقت گیر و اغلب پر زحمت تبدیل می شود. افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی - جبری ممکن است برای تصمیم گیری درباره ی اینکه کدام تکلیف در اولویت است یا بهترین روش انجام یک تکلیف خاص کدام است، مشکل داشته باشند، به طوری که ممکن است آن کار هرگز آغاز نشود. آنها در موقعیهایی که نمی توانند شرایط جسمانی یا بین فردی را کنترل کنند، ممکن است دچار آشفتگی یا خشم شوند، اگر چه این خشم معمولاً به طور مستقیم ابراز نمی شود. برای مثال، زمانی که ارائه خدمات در یک رستوران خوب نباشد، چنین فردی ممکن است خشمگین شود ولی به جای شکایت به مدیریت رستوران، با این فکر دست و پنجه نرم کند که چقدر باید انعام بدهد. در موارد دیگر، ممکن است خشم به شکل رنجش به حق در مورد یک موضوع به ظاهر کم اهمیت نشان داده شود. افراد مبتلا به این اختلال ممکن است بویژه در مورد وضعیت نسبی خود در روابط سلطه گری - سلطه پذیری حساس باشند و احتمال دارد نسبت به مرجحع قدرتی که برایشان محترم است، احترام زیادی قایل شوند و با فردی که برایشان قابل احترام نیست، به شدت مخالفت کنند.
افراد مبتلا به این اختلال معمولاً عاطفهی خود را به شکل بازداری شده یا رسمی ابراز می کنند و ممکن است در کنار افرادی که از لحاظ هیجانی پراحساس هستند بسیار ناراحت باشند. روابط روزانه ی آنها ماهیت رسمی و جدی دارد و ممکن است در موقعیتهایی که دیگران می خندند و شاد هستند احساس ناراحتی و عذاب نمایند (برای مثال، هنگام خوش آمدگویی به نامزدشان در فرودگاه). آنها زمانی صحبت میکنند که اطمینان یابند هر آن چه که می گویند کامل است. این افراد ممکن است نسبت به منطقی و عقلانی بودن اشتغال فکر داشته باشند و رفتار عاطفی دیگران را تحمل نکنند. آنها اغلب در بیان احساسهای پر مهر خود مشکل دارند و به ندرت به تمجیدها و ستایشها توجه می کتتد. افراد مبتلا به این اختلال بویژه هنگامی که با موقعیتهای جدیدی روبرو می شوند که انعطافپذیری و مصالحه را ایجاب میکنند، ممکن است دچار مشکلات و ناراحتیهای شغلی شوند.
در افراد دچار اختلالهای اضطرابی، از جمله اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وسواس فکری – عملی، هراس اجتماعی، و هراسهای مشخص، احتمال وجود یک اختلال شخصیت که با ملاکهای اختلال شخصیت وسواسی – جبری مطابقت دارد، افزایش می یابد. حتی اگر چنین موضوعی صادق باشد، به نظر می رسد که بیشتر افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری – عملی، دارای الگویی از رفتار باشند که با ملاکهای اختلال شخصیت وسواسی – جبری مطابقت ندارد. بسیاری از ویژگیهای اختلال شخصیت وسواسی – جبری با خصوصیات شخصیتی «سنخ الف[۷۴]» مطابقت می کنند (برای مثال اشتغال ذهنی به کار، رقابت جویی، فوریت زمانی) و ممکن است این ویژگیها در افرادی که در معرض خطر سکتهی قلبی هستند نیز ظاهر شوند. ممکن است بین اختلال شخصیت وسواسی – جبری، اختلالهای خلقی و خوردن، رابطه وجود داشته باشد (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۳).
۲-۸-۲-۳ ویژگیهای خاص وابسته به فرهنگ و جنسیت
در سنجش یک فرد برای اختلال شخصیت وسواسی – جبری، متخصص بالینی باید توجه داشته باشد که بعضی از رفتارها بازتاب عادتها، رسوم یا شیوه های میان فردی هستند که از لحاظ فرهنگی از نظر افراد گروه مرجع، مجاز شمرده میشوند. بعضی فرهنگها تأکید زیادی بر کار و تولید دارند؛ رفتارهای موجود در اعضای چنین جوامعی نباید به عنوان نشانه هایی از اختلال شخصیت وسواسی – جبری در نظر گرفته شوند (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۴).
۲-۹- اختلال شخصیت که به گونهای دیگر مشخص نشده است
این طبقه برای آن دسته از اختلالهای کارکرد شخصیت است که با ملاکهای هیچ یک از اختلالهای شخصیتی خاص مطابقت ندارند. نمونه ی آن، وجود ویژگیهای بیش از یک اختلال شخصیتی خاص است که با تمام ملاکهای یک اختلال معین مطابقت نمیکنند («شخصیت مختلط»)، ولی به طور کلی از لحاظ بالینی موجب اختلال یا آسیب قابل توجه در یک یا چند زمینهی مهم کارکرد (برای مثال، اجتماعی یا شغلی) میشوند. این طبقه را همچنین می توان هنگامی به کار برد که متخصص بالینی استنباط کند که یک اختلال شخصیتی خاص که در این طبقه بندی گنجانده نشده، مطرح است. مثالهای آن عبارتند از اختلال شخصیت افسرده و اختلال شخصیت منفعل – پرخاشگر (نیکخو ۱۳۸۹، ۱۰۶۶).
در خصوص موضوع مورد بررسی (مدیریت بدن) تحقیقات و مطالعات نسبتا متعددی انجام شده است که در این ادامه به برخی از جدید ترین آنها در دو بخش تحقیقات داخلی و تحقیقات و پژوهشهای خارجی اشاره میگردد.
۲-۱۰- پیشینه تحقیق
۲-۱۰-۱ تحقیقات و پژوهش های داخلی
رقیبی (۱۳۹۰) در پژوهشی تحت عنوان ” بررسی ارتباط بین مدیریت بدن با تصویر بدنی و خودپنداره است در انشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان ” با بهره گرفتن از پرسشنامه محقق ساخته مدیریت بدن، و پرسشنامه خودپنداره (راجرز، ۱۹۵۱) بود. به این نتیجه رسیده است که بین مدیریت بدن با مولفه های تصویر بدنی؛ ارزیابی وضع ظاهری، گرایش به ظاهر، ارزیابی تناسب و گرایش به تناسب، ارتباط منفی و با رضایت از نواحی بدن ارتباط مثبت معناداری (۰٫۰۱<P) وجود دارد. همچنین سایر یافتهها نشان داد که مدیریت بدن با خودپنداره مثبت ارتباط مثبت معناداری (۰٫۰۱<P) دارد. یافته های این پژوهش به نقش تصویر بدنی و خودپنداره در رفتارهای مدیریت بدن افراد تاکید دارد.
نوریان (۱۳۸۹) در پژوهش خود تحت عنوان ” بررسی اختلالات شخصیت و ویژگیهای شخصیتی زنان مبتلا به اختلال هویت جنسی در شهر تهران ” به این نتیجه رسیده است که بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی در مقیاسهای وابسته ، نمایشی ، ضداجتماعی ، منفعل - مهاجم ، مرزی و پارانوئید نمرات بالاتری را نسبت به گروه گواه بهدست آورده و اختلاف آنها از لحاظ آماری معنیداری میباشد.
اخلاصی (۱۳۸۵) در تحقیقی با عنوان"مدیریت بدن و رابطه ان با پذیرش اجتماعی بدن"/ مطالعه موردی زنان شهر شیراز” با هدف بررسی نوع ارتباط میان پذیرش اجتماعی بدن ومدیریت بدن با بهره گرفتن از روش پیمایشی مورد بررسی قرار داده
نتایج تحقیق با استفاده ازآمارهای توصیفی استنباطی نشان می دهد که میانگین مدیریت بدن برابر با ۸/۶۲ درصد است که حاکی از میزان بالای توجه زنان به بدن در همه وجوه آن اعم از آرایشی، مراقبت و…است و همچنین بین متغیرهای مصرف رسانهای، پذیرش اجتماعی بدن وپایگاههای اجتماعی بدن و پایگاه اختصاصی ـ اجتماعی با مدیریت بدن رابطه مستقیم و معنادار و بین متغیرهای دینداری و مدیریت بدن رابطه معکوس ومعناداری وجود دارد.
رضایی (۱۳۸۷) در پژوهشی تحت عنوان “مدیریت بدن و ارتباط آن با عوامل اجتماعی در بین دختران دانشگاه مازندارن” به بررسی عوامل اجتماعی موثر در این پدیده از دیدگاه های نظری فمنیسم سوسیال، نظریه فوکو، گیدنز گافمن پرداخته است . یافته های تحقیق نشان می دهد که عوامل مستقیم موثردرمدیریت بدن مصرف گرایی، فشاراجتماعی ومصرف رسانه ای می باشد که به ترتیب بیشترین تاثیر را بر متغیر وابسته (مدیریت بدن) داشته اند.
رفعت جاه (۱۳۸۸) در پژوهشی تحت عنوان “هویت انسانی زن در چالش آرایش ومد” توسط در شهر تهران ” افزایش گرایش زنان وجوانان به مد را با چالش های هویتی آنان تحلیل نموده. نتیجه گرفته است که گسترش رسانه های گروهی و تبلیغات برنامه ریزی شده وسیع این تغیرات را تسریع نموده و زنان به دلیل حضور بیشتردرعرصه های شغلی و تحصیلی بیشترین مخاطب مدها و تبلیغات مصرفی شده اند و از سویی دیگرسرمایه داری غرب با تمام قوا می کوشد با جهانی سازی فرهنگی و اقتصادی و با گسترش مدهای گوناگون انسان ها را از سرمایه وجودی شان تهی سازد ومقابله با این جریان نیازمند سیاست گذاری های حساب شده فرهنگی است بطور کلی نتیجه ای که از این تحقیق حاصل شده بیانگراین است که بین این مد و تبلیغات تجاری رابطه معنادار وجود دارد.
احمد نیا (۱۳۸۵) در پژوهشی با عنوان"پوشش وتمایزبخشی” در سال نتیجه گرفته است که فشار های اجتماعی از جمله مهمترین عواملی است که در گرایش زنان به تناسب اندام تاثیرگذاربوده وازطریق رسانه های جمعی تشدید می شود که نمونه آن اهمیت باریک اندامی در جوامع غربی است که به جامعه ایران نیز سرایت یافته وهمچنین به این نتیجه رسیده که زنان مدل پوشاک را عامل مهمی در توجه افراد به بدن خویش می دانند.
ذﻛﺎﻳﻲ و ﻓﺮزاﻧﻪ (۱۳۸۷) در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪﺷﺎن ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪهاﻧﺪ ﻛـﻪ زﻧـﺎن ﭘـﺲ از ﺟﺮاﺣـﻲﻫـﺎی زﻳﺒـﺎﻳﻲاﺣﺴﺎس رﺿﺎﻳﺖﺑﻴﺶﺗﺮی از ﺧﻮد داﺷﺘﻪ و اﻋﺘﻤﺎدﺑﻪﻧﻔﺲﺷـﺎنﺑـﺎﻻﺗﺮ رﻓﺘـﻪ اﺳـﺖ. از ﺳـﻮی دﻳﮕـﺮ،ﮔﺰﻳﻨﺶﺟﺮاﺣﻲ زﻳﺒﺎﻳﻲ در ﭼﺮﺧﻪایﻣﻴﺎن اﻧﺘﺨﺎبﻓﺮدی و ﺳﺎﺧﺘﺎرﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﻗـﺮارﮔﺮﻓﺘـﻪاست.
ﻗﻠﻌﻪﺑﻨﺪی و اﺑﺮاﻫﻴﻤﻲ (۱۳۸۷) در ﺑﺮرﺳﻲﺧﻮد درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ درﺧﻮاﺳﺖﻛﻨﻨﺪﮔﺎن ﺟﺮاﺣﻲ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻴﻨﻲ اﻟﮕﻮﻫﺎی ﺷﺨﺼﻴﺘﻲوﺳﻮاﺳﻲ، ﺧﻮدﺷﻴﻔﺘﻪ ﺑﻴﺶﺗﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﺎﻣﻪ وﺟﻮد دارﻧﺪ. ﭘﮋوﻫﺸﮕﺮان درﺧﻮاﺳﺖجراحی زﻳﺒﺎﻳﻲ را ﺑﻪ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﻋﺎﻣﻞﻫﺎی روانﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻓﺮدی و ﺗﺄﺛﻴﺮﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ در ﻧﻈﺮﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ.
آزاد ارﻣﻜﻲ و ﭼﺎوﺷﻴﺎن (۱۳۸۶) در ﭘﮋوﻫﺶﺧﻮد ﻧﺸﺎن دادهاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺟﻨﺲ، ﺳﻦ، ﺗﺤﺼﻴﻼت، ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ، دﻳﺎﻧﺖ، ﻧﮕﺮش ﺳﻨﺘﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮاده ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ازﺑﺪن راﺑﻄﻪ وﺟﻮد دارد، اﻣﺎ ﻣﺘﻐﻴﺮﻫﺎی ﺳﺎﺧﺘﺎری ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺎﻳﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و اﻗﺘﺼﺎدی، ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ اﻗﺘﺼﺎدی و ﺷﻐﻞ راﺑﻄﻪ ﻣﻌﻨﺎداری ﻧﺪاﺷﺘﻪاﻧﺪ.
ﻓﺎﺗﺤﻲ و اﺧﻼﺻﻲ(۱۳۸۶) در ﭘﮋوﻫﺶﺷﺎن ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ ﻛﻪ زﻧﺎن ﺗﻮﺟﻪ ﺑﺎﻻﻳﻲ ﺑﻪ ﺗﻤﺎم وﺟﻮه ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ از ﺑﺪن داﺷﺘﻪاﻧﺪ. ﺑﻴﻦ ﻣﺘﻐﻴﺮﻫﺎی ﻣﺼﺮف رﺳﺎﻧﻪای، ﭘﺬﻳﺮش اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪن و ﭘﺎﻳﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺎ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺑﺪن راﺑﻄﻪی ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ و ﻣﻌﻨﺎدار و ﺑﻴﻦ ﻣﺘﻐﻴﺮﻫﺎی دﻳﻨﺪاری و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺑﺪن راﺑﻄﻪی ﻣﻌﻜﻮس و ﻣﻌﻨﺎدار وﺟﻮد داﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
ﻛﻴﻮان آرا و ﻫﻤﻜﺎران (۱۳۸۶) در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪﺷﺎن ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ: ۱- اﻧﺠﺎم ﺟﺮاﺣﻲ زﻳﺒﺎﻳﻲ ﻣﺨﺘﺺ ﺑﻪ اﻗﺸﺎر ﻣﻤﺘﺎز ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻧﻴﺴﺖ و در ﻣﻴﺎن ﻃﺒﻘﺎت ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻧﻴﺰ ﻓﺮاﮔﻴﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ. ۲- اﻗﺸﺎر ﻃﺒﻘﻪی ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﺶﺗﺮ از اﻗﺸﺎر ﻃﺒﻘﻪی ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﻲ اﻧﺠﺎم ﻣﻲدﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﺸﺎن دﻫﻨﺪهی اﻫﻤﻴﺖ زﻳﺒﺎﻳﻲ در ﻛﺴﺐ ﻣﻨﺰﻟﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ. ۳- رﻓﺘﺎرﻫﺎی زﻳﺒﺎﻳﻲ و ﺟﺬاﺑﻴﺖ ﺑﺪﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﺑﺨﺸﻲ از ﻳﻚ ﺳﺒﻚ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺗﻤﺎﻳﺰ ﺑﺨﺶ اﻗﺸﺎری ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻖ ﻃﺒﻘﺎﺗﻲ واﺣﺪی دارﻧﺪ.
سهرابی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهششان تحت عنوان بررسی نیمرخ آسیبشناسی روانی در متقاضیان جراحی پلاستیک به این نتیجه رسیدند که: جویندگان جراحی پلاستیک در مقیاسهای افسرده، نمایشی، خودشیفته، وسواسی، خودآزار، مرزی و اسکیزوتایپال از میان شاخصهای مربوط به الگوهای بالینی شخصیت نمرات بالاتری داشتند. همچنین از میان شاخصهای مربوط به نشانگان بالینی نیز در مقیاسهای اضطراب، شبه جسمی، وابستگی به الکل، اختلال تفکر و افسردگی اساسی نمرات آنان بالاتر از جمعیت عادی بود (درسطح۰۵/۰P<).