۱-۱-مقدمه
مولتیپل اسکلروزیس (MS)[1] یک بیماری مزمن و پیش رونده سیستم اعصاب مرکزی است که سومین عامل ناتوانی های عصبی محسوب می شود. در این بیماری، دستگاه ایمنی بدن فرد مبتلا، بر علیه بافت عصبی خود واکنش التهابی نشان داده و موجب میلین زدایی بافت می شود (بجارندتیر[۲]و همکاران ۲۰۰۷، ۱۳؛ پنیچترا- مولکار[۳] ۱۹۹۳، ۲۵). شیوع روز افزون بیماری های تخریب کننده میلین به خصوص شایع ترین شکل آن یعنی مولتیپل اسکلروزیس به یکی از مشکلات مهم درمانی کشور تبدیل شده است، به طوری که اکنون این بیماری در زمره بیماری های خاص به حساب می آید و مدتی است که انجمن ام اس نیز فعالیت خود را آغاز نموده است (بن[۴]، روبرت[۵]و روسن[۶]۱۹۹۴، ۱۴). طبق گزارش انجمن ام اس ایران حدود ۴۰ هزار نفر بیمار در کشور وجود دارد که ۹۰۰۰ نفر آن ها ثبت شده اند (آقا باقری و همکاران ۱۳۹۱، ۱).
بیماری ام اس به علت مزمن بودن، می تواند تأثیر عمیقی بر فعالیت های روزانه زندگی شخص بگذارد، و از سوی دیگر چون در دورانی اتفاق می افتد که شخص مولد است، مشکلات عمده اقتصادی و اجتماعی نیز به بار می آورد (صافی، معین و سهامی ۱۳۹۰، ۳). عوارض بیماری به علت ماهیت ناتوان کننده آن، تمام جنبه های زندگی فرد مبتلا را در بر می گیرد و در نتیجه روند طبیعی زندگی خانوادگی بیمار را مختل می کند، از طرفی اکثریت قریب به اتفاق مبتلایان را جوانان تشکیل می دهند و این خود مشکل را تا محدوده وسیع اجتماع گسترش می دهد (ساداتنیا[۷] ۲۰۰۵، ۹ ). وجود دو عامل مذکور یعنی درگیر کردن جمعیت جوان یک جامعه و ایجاد از کار افتادگی، این بیماری را در کانون توجهات علمی قرار داده است. به این ترتیب، هدف اکثر تحولات علمی و عملی در این حیطه، فراهم کردن شرایطی است که تا حد امکان کیفیت زندگی بیماران دچار افت نشود و خانواده بیمار و جامعه آسیب کمتری ببینند (مختاری[۸] ۲۰۰۵، ۵).
۱-۲- بیان مسئله
مالتیپل اسکلروزیس (ام اس) بیماری با منشاء ناشناخته است و عمدتاً در دوره جوانی که مرحله سازندگی زندگی است روی می دهد، این بیماری سیر مزمن دارد و به صورت رفت و برگشتی (وجود علایم- بهبود ظاهری) است، در طول زمان می تواند سیری پیشرونده و رو به از کار افتادگی داشته باشد (صافی و همکاران ۱۳۹۰، ۳؛ قبایی، عمرانی و رستمی زاده۲۰۰۷، ۶۵؛ مختاری ۲۰۰۵، ۵). میزان ابتلا به این بیماری در ایران، به رغم آمار کمتر گزارش شده در بین آسیایی ها (۵-۳ در هر ۰۰۰/۱۰۰نفر) در حال افزایش است. دامنه سن شروع بیماری از ۹ سال و ۲ ماه الی ۶۷ سال و ۱۰ ماه گزارش شده است و طبق تحقیقات بیشتر افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند در فاصله سنی ۱۵ الی ۲۱ سال (۲/۶۲% بیماران) قرار دارند (حقیقت، رسول زاده طباطبایی و زادهوش ۱۳۸۸، ۲). مطالعات دیگر در ایران هم، تقریباً همین حدود را برای سن شروع به گزارش کردهاند (اعتمادی فر و مغزی ۲۰۰۷، ۱۲).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ادراک بیماران از بیماری خود و علایم آن، می تواند تحت تأثیر سیستم شناختی از پیش شکل گرفته بیماران باشد (مک اندرو[۹] و همکاران ۲۰۰۸، ۱۳). (آقا یوسفی و همکاران ۱۳۹۰، ۱) به این نتیجه رسیدند که مشکلات روانشناختی منبع اصلی ناتوانی ها، آسیب های اجتماعی و پایین آمدن سطح زندگی افراد مبتلا به ام اس است.
یکی از عوامل عمده تأثیر گذار بر سیستم شناختی، طرحواره های ناسازگار اولیه[۱۰] است. طرحواره های ناسازگار اولیه ساختار های پایدار و بادوامی هستند که به مثابه عدسی هایی بر ادراک فرد از جهان، خود و دیگران اثر میگذارد. این طرحوارهها در طی تجارب اوان کودکی شکل گرفته (که اکثراً در زندگی کودک نقش یک تروما را داشتهاند) و همچنین موضوعات ثابت، فراگیر و پایداری هستند که از خاطرات، هیجانها، شناخت ها و احساس های بدنی تشکیل شده اند. این طرحوارهها از طریق تعامل خلق و خوی کودک با تجربیات منفی و مداوم وی شکل می گیرند و به سازگاری فرد با خانواده یا محیطش کمک می کنند و پاسخ فرد به رخدادهای محیطی را کنترل می کند. اما این طرحواره ها در دوران های بعدی زندگی ممکن است ناسازگارانه باشند، زیرا طرحواره ها انعطاف ناپذیر و در مقابل تغییر مقاوم هستند (یانگ[۱۱]، کلوسکو[۱۲] و ویشار[۱۳]۱۳۹۰، ۱:۹).
در مدل یانگ ۵ حوزه از طرحواره های ناسازگار اولیه وجود دارد که در کل شامل ۱۸ طرحواره می شود. اولین حوزه، حوزه طرد[۱۴] و بریدگی[۱۵] است و مطابق با ادبیات پژوهشی آسیب زننده ترین حوزه طرحواره ها است، بیمارانی که طرحواره های آن ها در این حوزه قرار دارد، نمی توانند دلبستگی ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آن ها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر برآورده نخواهد شد.
دومین حوزه، حوزه خودگردانی و عملکرد مختل[۱۶] است، افرادی که در این طرحواره مشکل دارند انتظاراتی که از محیط دارند با توانایی آن ها برای جدایی، بقا و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز کارها تداخل می کند. سومین حوزه، حوزه محدودیت های مختل[۱۷] است، که به معنای نقص در محدودیت های درونی، احساس مسئولیت در قبال دیگران یا جهت گیری نسبت به اهداف بلند مدت زندگی می باشد. چهارمین حوزه، حوزه دیگر جهت مندی[۱۸] است، به این معنی که تمرکز افراطی بر تمایلات، احساسات و پاسخ های دیگران است به گونه ای که نیازهای خود شخص نادیده گرفته می شود و آخرین حوزه، حوزه گوش به زنگی بیش از حد و بازداری[۱۹] است یعنی تأکید افراطی بر واپس زنی احساسات و تکانه های خود انگیخته، برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیر و درونی که منجر به از بین رفتن خوشحالی، آرامش، روابط نزدیک و سلامتی می شود (ذوالفقاری، فاتحی زاده و عابدی ۱۳۸۷، ۱۵).
از جمله عواملی که می تواند ادراک بیماری را تحت تأثیر قرار دهد، طرحواره های فرد می باشد. اساسی ترین عامل ایجادکننده طرحواره های ناسازگار، اختلال در ارضا نیازهای هیجانی است. در همین راستا و بر طبق ایده روانشناسان شناختی، شناخت های افراد قدرت تعیین عاطفه و رفتار آن ها را دارند، به معنای دقیق کلمه، نظریه های شناختی، چگونگی تفسیر افراد در مورد جهان و رویدادهای تجربه شده را تعیین می کند، وقتی تفسیر فرد از خود و جهان توأم با سوگیری منفی است، انبوهی از پیامدهای آسیب رسان به دنبال آن می آید که شامل عزت نفس پایین، کاهش سازگاری، افزایش آسیب پذیری نسبت به افسردگی و هیجانات منفی و دیگر آسیب ها می باشد (آخانی و دیگران ۱۳۹۱، ۷).
به نظر می رسد افرادی که دارای اینگونه طرحواره ها هستند در فرایند خودتنظیم گری[۲۰] به صورت عام و خودتنظیم گری هیجانی به صورت ویژه مشکل دارند. لونتال[۲۱] و نرنز[۲۲] مدل خود تنظیم گری را که به تبیین بیماری در زمان تشخیص و در طول بیماری می پردازد، مطرح کردند. این مدل، رفتارهای سالم را نتیجه ادراک چند وجهی و پیچیده بیماری می داند. براساس این مدل، فرد نقشی پویا و فعال در ادراک بیماری خود ایفا میکند (شارپ[۲۳] ۲۰۰۶، ۶۲؛ ادگار[۲۴] ۲۰۰۳، ۲۸).
یکی از حوزه هایی که در خودتنظیم گری مطرح شده تنظیم هیجان[۲۵] است (گروس[۲۶] ۱۹۹۸، ۲). تنظیم هیجان را به صورت فرایندهایی تعریف کرد که از طریق آن، افراد می توانند بر اینکه چه هیجانی داشته باشند، چه وقت آن ها را داشته باشند، و چگونه آن ها را تجربه و ابراز کنند، تاثیر بگذارند. در این رابطه، (تامپسون[۲۷] ۱۹۹۴، ۲۶) نیز معتقد است که تنظیم هیجان به منزله فرایندهای درونی و بیرونی است که مسئولیت کنترل، ارزیابی و تغییر واکنش های عاطفی فرد را در مسیر تحقق یافتن اهداف او بر عهده دارند. این مفهوم گسترده، فرایندها و راهبردهای تنظیمی بی شماری را در بر می گیرد که شامل ابعاد شناختی، جسمی، اجتماعی و رفتاری می شود (صالحی و دیگران ۱۳۹۰، ۱).
در رویکرد های نوین نیز، علت اختلالات هیجانی به نقص در کنترل های شناختی نسبت داده می شود. به طوری که ناتوانی در کنترل هیجان منفی ناشی از وجود افکار و باورهای منفی درباره نگرانی و استفاده از شیوه های ناکارآمد مقابله ای است (ویلز[۲۸] ۲۰۰۷، ۳۹). مقابله[۲۹] یکی از مفاهیم اصلی در پزشکی و روانشناسی سلامت است و رویکردهای کاربردی وسیعی را به وجود آورده است. اما از رویکرد آسیب شناسی تحولی - به مفهوم مقابله به طور عام و مقابله با بیماری مزمن به طور خاص- کمتر توجه شده است. مقابله فرایندی است که بر اساس آن افراد سعی می کنند تا مغایرت ادراک شده بین تقاضاها، الزام ها و منابع را که در موقعیت های استرس زا ارزیابی می کنند، مهار و مدیریت کنند (لازاروس[۳۰] و فولکمن[۳۱]۱۹۸۴، ۷۸). محققان راهبردهای مقابله[۳۲] را به انواع مختلف تقسیم بندی کرده اند؛ راهبرد مقابله ای هیجان مدار[۳۳]و راهبردهای مقابله ای مسأله مدار[۳۴].
راهبردهای مقابله ای هیجان مدار عبارت است از تنظیم پاسخ هیجانی فرد در برابر مسأله. در صورتی که موقعیت یا رویداد، غیر قابل تغییر باشد و یا فرد چنین تصوری داشته باشد در این حالت از راهبرد هیجان مدار استفاده می کند و در مقابله مسأله مدار، تمرکز فرد بر عنصر استرس زا است و کوشش می کند تا با بررسی ابعاد و با بهره گرفتن از حل مسئله مانند کمک طلبی از دوستان، افراد متخصص و غیره رابطه استرس زا بین خود و محیط را تغییر دهد (علیپور و دیگران ۱۳۸۹، ۱۸؛ شارپ[۳۵] ۲۰۰۶، ۶۲؛ ادگار[۳۶] ۲۰۰۳، ۲۸؛ لازاروس[۳۷]۱۹۸۴، ۷۸؛ دادستان[۳۸]۲۰۰۷، ۳؛ توکلی [۳۹] ۲۰۰۷، ۴۰ ).
تنیدگی و حتی شدت آن به خودی خود بد و سازش نایافته نیست، بلکه مهم چگونگی مقابله با این شرایط است لذا، راهبردهایی که فرد برای مقابله انتخاب می کند جزیی از نیمرخ آسیب پذیری محسوب می شوند. اتخاذ خط مشی و راهبردهای نامناسب در مواجهه با عوامل تنیدگی زا می تواند موجب تشدید مشکلات شود در حالی که به کارگیری راهبرد صحیح مقابله می تواند نتایج مثبتی در پی داشته باشد (فرزین راد و دیگران ۱۳۸۹، ۱).
بیماری ام اس، بیماری مزمن و یکی از بیماری های خود ایمنی است که باتوجه به نظریاتی که وجود دارد نوسانات خلقی و هیجانی و عوامل استرس زا در ایجاد بیماری عود آن نقش دارد. از آن جایی که طرحواره های ناسازگار که براساس عدم ارضا نیازهای هیجانی و شناختی مطرح می شوند می توانند در این اختلالات هیجانی نقش داشته باشند، بنابراین در بیماری خودایمنی مانند ام اس این طرحواره ها استفاده شده و علاوه بر آن می توانند نوع راهبردهای تنظیم هیجان و مقابله را نیز پیش بینی کنند. در همین راستا این پژوهش از میان مجموع عوامل و متغیرهای روانشناختی به دنبال پاسخ دادن به این سوال است که آیا بین طرحواره های ناسازگار اولیه و راهبردهای خود تنظیم گری در بیماران ام اس و افراد سالم تفاوت وجود دارد؟ به بیان دیگر این پژوهش علاوه بر شناسایی طرحواره های ناسازگار و راهبردهای خودتنظیمی در بیماران ام اس، این مولفه ها را در گروه بیماران و گروه افراد سالم مقایسه خواهد کرد.
۱-۳- اهمیت و ضرورت پژوهش
با توجه به شیوع بیماری ام اس در سنین جوانی، این بیماری می تواند با کاهش عملکرد فردی و اجتماعی و مشکلات عاطفی و روانی همراه باشد و با سیر بیماری و عدم کنترل مناسب آن نگرانی، اضطراب و افسردگی را دو چندان کند، آنچه در برخورد با چنین بیماری ضروری به نظر می رسد پرداختن به مسایل روان شناختی بیماران مبتلا به ام اس و مشکلات عاطفی است که بیماران با آن روبرو هستند. بیشتر بررسی ها در مبتلایان به بیماری ام اس بر مشکلات مرتبط با بعد جسمانی تمرکز داشته و جنبه های شناختی و روان شناختی را نادیده گرفتند (آقا یوسفی و دیگران ۱۳۹۱، ۱). ماهیت ناتوان سازبیماری MS که زندگی فردی، اجتماعی، شغلی و سلامت جسمی و روانی بیمار را شدیداً تحت تأثیر قرار می دهد، هم از نقطه نظر خود بیمار به دلیل نگرانی ها جدی مربوط به بیماری حائز اهمیت است و هم از دیدگاه متخصصان و پژوهشگران که همچنان مغلوب ابهام ها و ناتوانی های نظری و عملی در زمینه های شناخت بیماری، مخصوصاً علت شناسی، پیشگیری، پیش آگهی و درمان این بیماری هستند (بشارت، براتی و لطفی ۱۳۸۷، ۱).
در فراتحلیل مطالعه های انجام شده در زمینه عوامل روانشناختی پیش بینی کننده سازگاری با مولتیپل اسکلروز، دامنه وسیعی از عوامل روانشناختی در رابطه با پیامدهای سازگاری بررسی شده اند. قوی ترین و با ثبات ترین یافته این است که استرس ادراک شده و راهبردهای مقابله هیجان محور باسازگاری بدتر با مولتیپل اسکلروز رابطه دارد. هم چنین، شواهد رابطه معنی داری را بین تعامل با دیگران، سوگیری های شناختی، شناخت مرتبط با بیماری، علایم و ادراک بیماری با سازگاری نشان میدهد (دینیسون[۴۰] و همکاران ۲۰۰۹، ۲۹).
ضرورت انجام پژوهش به دنبال پژوهش های انجام شده در خارج از کشور به منظور بهره مند شدن بیماران ام اس از فواید و منافع تمرین به عنوان درمان مکمل امید تازه ای بر تخفیف دردهای جسمی و روحی بیماران ام اس می باشد. شیوع بیماری در نژاد هند و اروپایی بیشتر از سایر نژادها است در حالی که در نژاد سیاه و زرد شیوع چندانی ندارد (آنتنوسکی[۴۱] و همکاران ۱۹۶۸، ۵۸). لذا با توجه به این واقعیت که نژاد کشور ما شاخه ای از نژاد هند و اروپایی می باشد ضروری است، بررسی بیشتر در خصوص این بیماری و راهکارهایی برای مقابله با عوارض آن مطرح گردد (سلطانی و دیگران ۱۳۸۸، ۱۷).
۱-۴- اهداف پژوهش
۱-۴-۱ هدف کلی
مقایسه طرحواره های ناسازگار و راهبردهای خودتنظیم گری (راهبردهای تنظیم هیجان و مقابله)در بیماران مبتلا به ام اس و افراد سالم
۱-۴-۲- اهداف جزیی
بررسی نوع طرحواره های ناسازگار در بیماران مبتلا به ام اس
بررسی راهبردهای تنظیم هیجان در بیماران مبتلا به ام اس
بررسی راهبردهای مقابله در بیماران مبتلا به ام اس
۱-۵- فرضیه ها
بین طرحواره های ناسازگار در دو گروه بیمار و سالم تفاوت معنادار وجود دارد.
بین راهبردهای تنظیم هیجان در دو گروه بیمار و سالم تفاوت معنادار وجود دارد.
بین راهبردهای مقابله در دو گروه بیمار و سالم تفاوت معنادار وجود دارد.
۱-۶- تعریف واژه ها و اصطلاحات فنی و تخصصی (به صورت مفهومی و عملیاتی)
۱-۶-۱ طرحواره های ناسازگار
تعریف مفهومی: طرحواره[۴۲] به طور کلی به عنوان ساختار[۴۳]، قالب[۴۴] یا چهارچوب[۴۵] تعریف می شود. طرحوارههای ناسازگار الگوها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند. از خاطرات، هیجان ها، شناخت واره ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند،دردوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند. این نوع طرحواره ها در سیر زندگی تداوم دارند، درباره خود و دیگران هستند و به شدت ناکارآمدند (یانگ، کلوسکو[۴۶] و ویشار[۴۷] ۱۳۹۰، ۱:۱۲؛ یانگ ۱۳۸۳، ۱۰).
تعریف عملیاتی: نمره ای که آزمودنی از پرسش نامه طرحواره های ناسازگار اولیه یانگ (فرم کوتاه) می گیرد.
۱-۶-۲ تنظیم هیجان
تعریف مفهومی: تنظیم هیجان وجه ذاتی گرایش های پاسخ هیجانی است (آمستادتر[۴۸] ۲۰۰۸، ۲۲). تنطیم هیجان به اعمالی اطلاق می شود که به منظور تغییر یا تعدیل یک حالت هیجانی به کار می رود. در متون روانشناختی، این مفهوم اغلب به منظور توصیف فرایند تعدیل عاطفه منفی به کار رفته است. هر چند تنطیم هیجان می تواند در برگیرنده فرایندهای هشیار باشد، الزاماً نیازمند آگاهی[۴۹] و راهبردهای آشکار[۵۰] نیست (گروس[۵۱] و مونوز[۵۲]۱۹۹۵، ۲).
تعریف عملیاتی: نمرهای که آزمودنی از پرسشنامه راهبردهای تنظیم هیجان (گروس و جان ۲۰۰۳، ۸۵) میگیرد.
۱-۶-۳ راهبردهای مقابله
تعریف مفهومی: مجموعه ای از تلاش های شناختی و رفتاری فرد است که در جهت تعبیر و تفسیر و اصلاح یک وضعیت تنش زا به کار می رود و منجر به کاهش رنج ناشی از آن می شود. دو راهبرد اصلی مقابله عبارتند از: راهبرد مقابله ای هیجان مدار[۵۳] که شامل کوشش هایی جهت تنظیم پیامدهای هیجانی واقعه تنش زاست و تعادل عاطفی و هیجانی را از طریق کنترل هیجانات حاصله از موقعیت تنش زا حفظ می کند و راهبرد مقابله ای مساله مدار[۵۴] شامل اقدامات سازنده فرد در رابطه با شرایط تنش زا است و سعی دارد تا منبع تنیدگی را حذف کرده یا تغییر دهد (غضنفری و قدم پور۱۳۸۷، ۳۷).
تعریف عملیاتی: نمرهای که آزمودنی از پرسش نامه راهبردهای مقابله ای (کارور۱۹۹۷، ۴) فرم کوتاه می گیرد.
فصل دوم:
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
در این فصل ابتدا به بررسی بیماری ام اس و انواع آن، و مشکلاتی که بوجود می آورد و سپس تعاریف هر کدام از متغییرها (طرحوارههای ناسازگار اولیه، تنظیم هیجان و راهبردهای مقابله) و دلایل بوجود آمدنشان و در آخر مروری بر پژوهش های انجام شده خارجی و داخلی خواهیم داشت.
۲-۲- بیماری مالتیپل اسکلروزیس
سیستم ایمنی بدن با هدف حفظ محیط داخلی بدن در مقابل تهاجم ارگانیزم های عفونت زا، دارای تأثیرات متقابل با سیستم های دیگر بدن می باشد، بنابراین اختلال در عملکرد سایر قسمت های بدن، سیستم ایمنی را نیز مختل نموده و ممکن است بر میزان مقاومت بدن نسبت به عفونت ها اثر بگذارد. از جمله عواملی که سیستم ایمنی را متأثر می نماید