دوم باب احسان نهادم اساس که منعم کند فضل حق را سپاس
سوم باب عشق است و مستی و شور نه عشقی که بندند بر خود به زور
چهارم تواضع، رضا پنجمین ششم ذکر مرد قناعت گزین
به هفتم در از عالم تربیت به هشتم در از شکر بر عافیت
نهم باب توبه است و راه صواب دهم در مناجات و ختم کتاب
(سعدی،۱۵۸،۱۳۸۴)
آن چه در دیباچه، درباره ی کتاب دیده می شود و در ابیات بالا آمده است، تقسیم بندی کتاب به ده باب و نام گذاری هر باب توسط شاعر است. اکنون این تقسیم بندی در کتاب بوستان رعایت می شود، که به قرار زیر است:
باب اول : در عدل و تدبیر و را ی باب دوم : در احسان
باب سوم : در عشق و مستی و شور باب چهارم : در تواضع
باب پنجم : در رضا باب ششم : در قناعت
باب هفتم : در عالم تربیت باب هشتم : در شکر بر عافیت
باب نهم : در توبه و راه صواب باب دهم: در مناجات و ختم کتاب
۳-۳-۳- بدایع سعدی
سعدی در غزلی گوید:
یکی لطیفه ز من بشنو، ای که در آفاق سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری
گرت بدایع سعدی نباشد اندر بار به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری
(همان، ۵۳۱)
در این بیت، شیخ اشاره ای به بدایع خود دارد. ما نیز پاره ای از غزلیّات او را با عنوان بدایع می شناسیم.
این که آیا سعدی، خود برای پاره ای از غزلیّاتش، عنوان بدایع را انتخاب کرده است بر ما پوشیده است. شاید منظور سعدی، سخنان جالب و بدیع خود است. امّا نمی توان منکر شد که سعدی خود نام بدایع را انتخاب کرده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۳-۴- طیّبات سعدی
سعدی در غزلی می گوید:
آن چه رفتاراست وقامت وآن چه گفتار و قیامت؟ چندخواهی گفت سعدی؟طیّبات آخر ندارد
(سعدی،۱۳۸۴،۳۸۴)
نیز گوید:
زهر از قبل تو نوش داروست فحش از دهن تو طیّبات ا ست (همان، ۱۵۸ )
آن چه مسلّم است، بیت نخست اشاره مستقیم به اشعاری دارد که شیخ، خود آن ها را طیّبات می داند. آیا این طیّبات، همین اشعاری است که ما امروزه تحت عنوان طیّبات می شناسیم، یا غزل هایی است که از نظر شیخ پاک و قابل احترام است. امّا بیت دوم، به بیان سخنان پاک و شیرین اشاره دارد. می توان گفت پاره ای از غزلیّات شیخ در نظرش پاک و زیبا است. شاید همان گونه که خود، نام گلستان را بر کتابش گذاشت، برای طیّبات نیز چنین نامی را انتخاب کرده است.
۳-۴- سخن سعدی
در باره ی ارزشمندی و گسترش کلام شاعر در زمان خود، مباحث زیادی عنوان شده است. سعدی خود نیز بارها عنوان می نماید که سخنش در عالم دارای ارزش است و برای آن همتایی نمی شناسد.
سعدیا، خوشتر از حدیث تو نیست تحفه ی روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت
(همان ، ۳۳۶)
هفت کشور نمی کنند امروز بی مقالات سعدی انجمنی (سعدی،۱۳۸۴ ، ۵۴۴ )
۳-۴-۱- عشق علّت زیبایی سخن
امّا آن چه سبب زیبایی کلام سعدی می شود، عشق است. در سخنش، عشق به آن چه در هستی وجود دارد، دیده می شود. مادی و معنوی بودن عشق او تفاوتی ندارد. آن چه مهّم است سوز و جوششی است که هنر زبان آوری سعدی را جاودانه می نماید و شاعر با بیانی روشن، علّت تأثیر گذاری و زیبایی سخن خود را، این گونه بیان می نماید.
هر که دل شیفته دارد چو من بس که بگوید سخن دلپذیر
ناله ی سعدی به چه دانی خوش است بوی خوش آید چو بسوزد عبیر(همان، ۴۳۳ )
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم که ریاضت کش محراب دو ابروی توأم(همان، ۴۵۵)
مردمان عاشق گفتار من ای قبله ی خوبان چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
(همان، ۴۶۸ )
از من به روی عشق تو می زاید این سخن طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد
(همان، ۳۹۹ )
سعدی به یاری عشق، جان خود را آگاهی می بخشد تا جایی که کلامش« شور در جهان می اندازد» و « تحفه ی روزگار اهل شناخت می شود» به راستی که کلامش مرهم دل های سوخته و روشنی بخش جان های خسته است، همان گونه که اعتقاد دارد:
هم چنان شکر عشق می گویم که گرم دل بسوخت جان بنواخت
سعدیا، خوشتر از حدیث تو نیست تحفه ی روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت(همان، ۳۳۶ )
آن چه سخن ساده و بی تکلّف سعدی را جذاب و دوست داشتنی نموده، دردی نهفته در شعر است که عاشق، عارف، زاهد و هر فرد عادی و عامی را تشنه ی کلام او می نماید. اعتقاد من این است که آن چه سبب می شود نسل های فراوانی، تحت تأثیر سخن سعدی قرار گیرند، درد مشترک نوع بشر است که در سخن سعدی و درون هر انسانی عاشقی وجود دارد. این مضمون مشترک چه زمینی و عرفانی، سبب پیوند نسل های زیادی با سعدی شده است و آگاهی سعدی سبب این ارتباط شده است. زیرا او پیری جهان دیده و انسان شناس است و به درستی فهمیده است که بیان درد درونی انسان ها، و هم دلی با آن ها، سبب جاودانگی می شود. علّت دیرینه ی ارتباط مردم با آثار شیخ محبّت و عشقی است که در آثارش به انسان ها ورزیده است.
۳-۴-۲- ارزش سخن و پند سعدی
کلید گنج سعادت نصیحت سعدی است اگر قبول کنی، گوی بردی از میدان
(سعدی،۱۳۸۴، ۶۴۲ )
سعدی به هر نفس که بر آورد چون سحر چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد
هر بنده ای که خاتم دولت به نام اوست در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد(همان، ۶۱۷)
اگر در سرای سعادت کس است ز گفتار سعدیش حرفی بس است (همان، ۱۷۸)
گرگوش دل به گفته سعدی کندکسی اول رضای خدا طلبد، پس رضای خویش(همان،۶۹۹)