- سعید بن مغامس بن سلیمان، از ۷۰۰ تا ۷۰۵ ق.
- آل جروان بنی مالک بن عامر، از ۷۰۵ تا بعد از ۸۲۰ ق.
- آل زامل جبری، از ۹۱۲ تا حدود ۹۳۳ ق.
- آل مغامس، از ۹۳۳ تا حدود ۹۶۳ ق.
- عثمانیها، از حدود ۹۶۳ تا ۱۰۷۷ ق.[۲۵۰]
فصل دوم:
حدیث بحرین در عصر حضور
الف. صحابه
- طلایهداران کاروان هدایت یا اولین محدثان
گروهی از مردم بحرین به دیدار پیامبر اکرم آمدهاند. این قضیه در تاریخ به وفد بحرین مشهور است.
میان مورخین در تاریخ وفد بحرین اختلاف زیادی وجود دارد.
قبل از فتح مکه، بعد از فتح مکه، سال پنجم هجرت، سال هشتم هجرت، سال نهم هجرت (سنه الوفود) و سال دهم، تاریخهایی است که صاحبان کتابهای تاریخ و سیره برای وفد بحرین نوشتهاند.[۲۵۱]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اما از بررسی این گزارشها میتوان فهمید بحرینیها و به عبارت دقیقتر عبدالقیسِ بحرین، چند بار به محضر پیامبر اکرم شرفیاب شدهاند.
چنانکه از برخی نصوص فهمیده میشود منقذ بن حبّان برای تجارت به مدینه رفت و آمد داشت. او خواهرزاده منذر بن عائذ ـ معروف به اشجع ـ بود و به سفارش دایی خود خبر پیامبری محمد را پیگیری کرد، به خدمت ایشان رسید و اسلام آورد. سورۀ فاتحه و اقراء را آموخت و با نامهای از پیامبر برای عبدالقیس به بحرین بازگشت. منقذ پس از بازگشت به وطن مدتی این نامه را کتمان کرد ولی نماز میگذارد و مسلمان بود. همسر او قصه را برای پدر خودش که دایی منذر بود نقل کرد. منذر اسلام آورد و نامه را از منقذ گرفت و برای مردم خواند.[۲۵۲]
با این ترتیب و براساس این نقل باید منقذ بن حبان را اولین محدث و همچنین نامه پیامبر به عبدالقیس را اولین سندِ حدیثی بحرین بدانیم.
ابن حجر، همین قصه را نقل کرده و نام خواهرزاده و فرستادۀ اشجع را عمرو بن عبدالقیس ثبت کرده که پیامبر به او فرمود: «دع خالک الی الاسلام». عمرو بن عبدالقیس به هجر بازگشت و پیام پیامبر گرامی اسلام را به اشجع رسانید.[۲۵۳]
براساس گزارش ابن حجر میتوان عمرو بن عبدالقیس را اول محدث برشمرد و ابلاغ پیامبر به اشجع را اول فعالیت حدیثی در بحرین دانست.
بعد از ابلاغ پیام حضرت رسول، اشجع ایمان آورد و با جمعی از قوم خود به مدینه آمد. منابع زیادی قصه ملاقات اشجع و قومش را با پیامبر اکرم نقل کردهاند.[۲۵۴] این جریان بنا بر نقل بخاری اینگونه است:
فلما قدموا قال رسول الله: من القوم؟ أو ممن الوفد؟ قالوا: من ربیعه قال: مرحباً بالقوم غیر الخزایا ولا الندامی، وقال: الله اغفر لعبد القیس، وقال للأشج: «إن فیک خصلتین یحبهما الله ورسوله: الحلم والأناه» وأسلم الجارود ابن حنش سید عبدالقیس وقالوا:
إنّا من هذا الحی من ربیعه (بن نزار بن معد) وإنا نأتیک من شقه بعیده، وإنه یحول بیننا وبینک هذا الحی کفار مضر، وإنا لا نصل إلیک إلاّ فی شهر حرام، فمرنا بشیء نأخذه عنک، وندعو إلیه مَن وراءنا فقال:
«آمرکم بأربع وأنهاکم عن أربع: الایمان بالله ـ ثم فسرها ـ لم ـ شهاده أن لا إله إلاّ الله، وأنّی رسول الله، وإقام الصلاه، وإیتاء الزکاه، وأن تؤدّوا خمس ما غنمتم، وأنهی عن الدباء، والحنتم، والمقیر، والنقیر».[۲۵۵]
وقتی آمدند پیامبر به ایشان فرمود: از کدام قوم یا میهمانان هستید؟ گفتند از ربیعه فرمود: آفرین بر مردمی که خار و پشیمان نیستند و خدا ببخشد عبد القیس را و به اشجع فرمود: همانا در تو دو خصلت است که خدا و رسولش آن را دوست دارند که حلم و وقار است.
جارود که بزرگ عبد القیس بود ایمان آورد و گفتند:
ما از این قوم از ربیعه هستیم و از سرزمینی دور خدمت شما رسیدیم. بین شما و بین ما کفار مضر هستند و ما مگر در ماههای حرام نمیتوانیم نزد شما بیاییم. پس اندرز و فرمانی ده تا به آن عمل کنیم.
پس حضرت فرمود: فرمان میدهم شما را به چهار چیز و بر حذر میدارم از چهار چیز: امر میکنم به ایمان که گواهی به یگانگی خدا و پیامبری من است و همچنین برپا داشتن نماز و پرداخت زکات و خمس. و بر حذر میدارم شما را از قمار و شراب و ظروف طلایی و نبیذِ خرما.
- صحابه پیامبر اکرم از مردم بحرین
در تعریف صحابی گفتهاند «هو من لقی النبی مؤمنا به وصات علی الإسلام وإن تخلَّلت رِدَّته بین لقیه مؤمناً به، وبین موته مسلماً».[۲۵۶]
در اینکه صحابی چه خصوصیاتی دارد، آراء مختلفی است، خلاصه اینکه صحابی را کسی دانستهاند که به اسلام گرویده باشد و پیامبر اکرم را ملاقات کرده باشد (اعم از کوتاه یا دراز مدت، در خدمتش به جهاد رفته باشد یا نرفته باشد و از حضرت روایتی نقل کرده باشد یا نکرده باشد) و با اسلام هم از دنیا رفته است و به نقلی نیز اگر حضرت را ندیده باشد زمان ایشان را درک نموده باشد. صحابی از راویان حدیث است، اما قول او هنگامی معتبر است که قول و فعل و یا تقریر معصوم را حکایت کند و گرنه صرف کلام صحابی، تنها به این دلیل که زمان و یا خود پیامبر را درک کرده است، نمیتواند حدیثِ قابل اعتبار باشد.
نام جمع زیادی از مردم بحرین و از قبیلهها و طوایف این ناحیه در زمرۀ صحابه پیامبر اکرم قابل شناسایی است.
چنانکه در بخش ساکنان بحرین گفته شد قبائلی چون عبدالقیس، بکر بن وائل، تمیم، ازد و دیگرانی در این منطقه حضور داشتهاند و با توجه به کتب انساب و تراجمِ مخصوص صحابه، میتوان افراد زیادی از این قبیلهها را که به اسلام گرویدند و پیامبر را ملاقات کردهاند، تشخیص داد.[۲۵۷]
با این وصف میتوان گفت صدها نفر از مردمان بحرین از صحابۀ پیامبر اکرم بودهاند و پایهگذار حدیث در این منطقه به حساب میآیند. شناسایی و معرفی همۀ این جمع از حوصله نوشتار ما خارج است ولی برای تبرک به نام مبارک پیامبر گرامی اسلام، و عنایت به پیشتازی صحابۀ آن حضرت در فعالیت حدیثی، به ذکر نام برخی از ایشان بسنده میکنیم.
اگر بخواهیم شناسایی صحابه را از راه جستجوی در منسوبین به قبایل بحرین دنبال کنیم، مشکلی به وجود میآید.
معمول قبایل بزرگ عرب دارای مناطق سکوت وسیعی بودهاند و در بسیاری موارد بین چند محل از یک قبیله حضور داشتهاند. به عنوان مثال محل سکونت بکر بن وائل از یمامه تا بحرین و سپس تا دیار بکرِ عراق، امتداد داشته است.[۲۵۸]
با این وجود نمیتوان هر کس از افراد این قبیله را که نامش در صحابه یا روات باشد، اهل بحرین دانست و تشخیص آنها نیز کار پرمشقت و دامنهدار است که در بیشتر موارد به ثمر نیز نخواهد رسید.
از میان قبایل ساکن در بحرین، «عبدالقیس» که مهمترین و بزرگترین بودهاند، دارای حدود و مرزهای جغرافیای مشخصی است که کاملاً در منطقۀ بحرین است.[۲۵۹]
در نتیجه، همۀ کسانی را که منسوب به این قبیله هستند، میتوان اهل بحرین به شمار آورد.
با این توضیح در بحث صحابه و در صفحات بعد در شناسایی روات، با تمرکز بر افراد این قبیلۀ بزرگ، افرادی را معرفی میکنیم:
۱ـ الجارود بن المعلی من بنی لکیز بن أفضی بن عبد القیس.[۲۶۰]
۲ـ الأشج المنذر بن عائذ (أو المنذر بن عامر أو المنذر بن الحارث) من بنی لکیز.[۲۶۱]
۳ـ صحار بن العباس (العیاش) من بنی لکیز.[۲۶۲]
۴ـ مزیده بن مالک من بنی لکیز.[۲۶۳]
۵ـ عمرو بن المرحوم العبدی.[۲۶۴]
۶ـ الحارث بن شعیب العبدی.[۲۶۵]
۷ـ الحارث بن عیسی (عبس) العبدی.[۲۶۶]
۸ـ عبیده بن همام (عبیده بن مالک بن همام).[۲۶۷]
۹ـ مرثد بن ربیعه العبدی.[۲۶۸]
۱۰ـ مرثد بن مالک من بنی محارب.[۲۶۹]