ابوقرّه عرض کرد : چرا ، او بود.
امام فرمود : چطور ممکن است کسی خود را به جهانیان چنین معرفی کند که از طرف خداوند آمده تا بشر را به امر خداوند به سوی او دعوت نماید و درباره خدای تعالی بگوید «چشمها او را نمیبینند و علم بشر به او احاطه نمییابد و چیزی مثل او وجود ندارد » ، آن گاه همین شخص بگوید: « من خدا را به چشم خود دیدهام و به علم خود به وی احاطه یافتهام و او را
در صورت ، مثل بشر دیدهام. »
آیا شرم نمیکنید؟ زنادقه هم نتوانستند به خداوند چنین نسبتهای ناروایی بدهند و بگویند: از طرف خداوند آمده، ولی حرفهایی بزنند که پیامد آن ، انکار وجود خدا است.سخن که بدینجا رسید ، ابوقرّه عرض کرد : خدای تعالی دیده شدن خودش را خاطر نشان ساخته و فرموده است : «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخْری» [۱۲۹] امام (علیه السلام) فرمود : ادامه این آیه ، معنای آن را روشن میسازد که میفرماید : «ما کَذَّبَ الْفُؤادُ ما رَأی» [۱۳۰] ؛ یعنی قلب و دل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم ( آنچه را او به چشمان خود دید، تکذیب نکرد. « لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری» [۱۳۱] ؛ او از آیات بزرگ پروردگار خود چیزهایی دید.
پس به طوری که میبینی، ادامه آیه ، پرسش تو که مقصود از « ما رَأی ؛ آنچه را که دیده بود » چیست را بیان و معلوم کرد که مقصود از آن ، آیات خدا بود ؛ نه خود خدا
اگر مقصود دیدن خود خدا بود ، معنا نداشت در جای دیگر بفرماید : «وَلا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»، چون هنگامی که چشم خدا را ببیند ، به تبع انسان احاطه علمی نیز به او مییابد.
ابوقرّه عرض کرد : بنابراین شما میخواهید روایات مذکور را تکذیب کنید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حضرت فرمود : آری ، وقتی روایتی مخالف قرآن باشد ، من آن را تکذیب میکنم ، علاوه بر این که روایت مورد پرسش تو ، با اجماع مسلمانان نیز مخالف است ، چون همه مسلمانان اجماع دارند که خداوند ، محاط علم کسی واقع نمیشود ، چشمها او را نمیبیند ، و چیزی شبیه و مانند او نیست. [۱۳۲]
مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید ، به سند خود از اسماعیل بن فضل روایت کرده که گفت : از امام صادق (علیه السلام)پرسیدم : آیا خدای تعالی در روز قیامت دیده میشود یا خیر ؟
حضرت فرمود : خداوند منزّه و بزرگتر از این حرفها است ، ای ابنالفضل ! چشمها نمیبینند جز چیزهایی که دارای رنگ و کیفیت باشد ، و خدا خود ، آفریننده رنگها و کیفیتها است. [۱۳۳]
۱-۲٫جسمانیت خداوند:
اقوال معتقدین:
ابن تیمیه درخصوص جسمانیت خدا می گوید: «گاهی مقصود از جسم چیزی است که به آن اشاره می شود؛ یا چیزی است که دارای صفات است و خداوند تعالی در آخرت دیده می شود؛ چون دارای صفات است و مردم در دعا با دست ها، قلب ها،چشم ها و صورت هایشان به سوی خداوند اشاره می کنند و اگر کسی که می گوید خداوند جسم نیست؛ موارد فوق، مورد نظر او باشد باید به او گفت. این چیزی که تو می خواهی آن را نفی کنی ، با نقل صحیح و عقل سلیم ثابت است و دلیلی بر ردش نیست.»[۱۳۴]
وی ، در کتاب « الفتاوی » به صراحت مینویسد:
آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پیشینیان بر آن است، حق میباشد، حال اگر از این امر لازم آید که خداوند متّصف به جسم بودن شود ، اشکالی ندارد ؛ زیرا لازمه حق نیز حق است. [۱۳۵]
اندیشه تجسیم ، چنان در تار و پود ابن تیمیه و همفکرانش ریشه دوانده که مقام و منزلت خداوند را در حدّ یک انسان معمولی تنزّل داده و او را همچون انسان، محتاج اعضا و جوارح پنداشته است. که در این جا به نمونه هایی از این دست سخنان ابن تیمیه و ابن قیم اشاره می کنیم:
ابن تیمیّه در کتاب دره التعارض و دیگر آثارش ، به روشنی میگوید: خداوند دارای دو دست است که هرکدام از این دو ، کار مخصوص به خودش را انجام میدهد و به کار یکدیگر دخالت نمیکنند. [۱۳۶]
وی در اینباره ، حدیثی از ابوهریره نقل میکند و آن را صحیح میداند و در کتاب « دقایق التفسیر » میگوید: و انه یدخل فی النار یده حتی یخرج من اراده ؛ خداوند در روز قیامت ، دست خود را وارد آتش جهنم می کند و هر که را بخواهد ، بیرون می آورد. [۱۳۷]
همچنین ابن قیّم در « صواعق المرسله » میگوید: « خداوند آسمان را با یک دست و زمین را با دست دیگرش گرفته است.» [۱۳۸] و در جای دیگری میگوید: «خداوند سه چیز را مخصوصاً با
دست خودش آفریده است, یکی آدم و دیگری جنّت فردوس و از سومی نام نبرده است.» [۱۳۹]
علاوه بر این، ابن تیمیّه در«منهاج السنّه»[۱۴۰] و آثار دیگرش و ابن قیّم شاگردش در « حادی الارواح»[۱۴۱] مینویسد: خداوند دارای پا است, به این بیان که در روز قیامت ، جهنم پر نمیشود و مرتّب از خداوند میخواهد چیزی در آن بریزد . خداوند هر چه از انسانها داخل جهنم میافکند ، باز هم پر نمیشود و فریاد « هَلْ مِنْ مَزید»[۱۴۲] جهنم بلند است تا این که خداوند پایش را در جهنم میگذارد ، آنگاه جهنم پر میشود و میگوید : « قطّ قطّ ؛ بس است، بس است.»
همچنین در « دقایق التفسیر » نوشته است : « خداوند دارای ساق می باشد.» و در این باره روایتی نقل میکند که : خداوند در روز قیامت ، ساق خود را نشان میدهد و تمام مردان و زنان با ایمان ، در مقابل خدا به سجده میافتند. [۱۴۳]
وی ، در مقابل کسانی که گفتهاند: «ائمه حدیث از این روایت اعراض کردهاند » ، به شدت مخالفت نموده و گفته است: «این که ائمه از این گونه روایات اعراض نمودهاند، بهتانی عظیم است»[۱۴۴]
ابنتیمیّه در کتاب « تلبیس الجهمیّه » میگوید: «انّ القلوب بین اصبعین من اصابعه و انّه یضع السموات علی اصبع و الارضین علی اصبع ؛ ما ایمان داریم که قلبها بین دو انگشتان خداوند و آسمانها بر روی یک انگشت و زمینها بر روی یک انگشت وی قرار دارد.»[۱۴۵]
ابن قیّم جوزی نیز در کتاب « طریق الهجرتین » مینویسد:
خداوند در روز قیامت ، کنار بنده مؤمن قرار میگیرد و با او درگوشی حرف میزند و بنده مؤمن آن چنان به پروردگارش نزدیک میشود که با خدا پهلو به پهلو قرار می گیرد . سپس خداوند کتف خودش را بر او میگذارد و مشغول صحبت میگردند . خداوند از بندهاش میپرسد: به یاد داری فلان گناه را مرتکب شدی ؟ او میگوید : آری ، آری و سپس به تمام گناهانش اعتراف می کند. [۱۴۶]
ابنقیّم در جای دیگر، برای خداوند صورتی نیز قائل شده آن جا که می گوید: صورت انسان، شبیه به صورت خداوند است! وی در این رابطه ، روایتی را از ابوهریره نقل نموده است که:
«وقتی یکی از شما با برادرش نزاع و مخاصمه میکند، از سیلی و لطمه زدن به صورت طرف نزاع خودداری نماید؛ زیرا خداوند آدم را مانند صورت خودش آفریده است. »[۱۴۷]
از سوی دیگر، اعتقاد به تجسیم در مورد خداوند، سلفیه رابه سمت اعتقاد به تحرک و صعود و نزول پروردگار کشانده است. در سفرنامه ابن بطوطه آمده است که هنگام سفر خود در مسجد جامع دمشق، ابن تیمیه را دیده است که از فراز منبر پله پله پایین آمده و گفته است: خداوند شبیه این پایین آمدن من ، از آسمان هفتم به آسمان دنیا فرود می آید.
بعضی از طرفداران ابن تیمیه در این نسبتی که ابن بطوطه به او می دهد تردید کرده و گفته اند که هنگام عبور ابن بطوطه از دمشق ابن تیمیه در زندان بوده، بنابراین نمی توانسته ابن تیمیه را مشاهده و مطلب فوق را از او نقل کرده باشد. [۱۴۸]
نقد و بررسی:
صرف نظر از اینکه قول ابن بطوطه صحیح باشد یا نه، به هر صورت ابن تیمیه طرفدار جسمانیت خداوند است و با صراحت از آن دفاع می کند؛ حال آن که جسم نیاز به مکان دارد
وهر چیزی که نیاز به مکان داشته باشد، واجب الوجود نیست. هر موجود جسمانی که نیاز به مکان داشته باشد دارای حدود مکانی است و خداوند دارای حد نیست ،بلکه او بی نهایت است. [۱۴۹] برهان عقلی و محکمات قرآنی همه برغیر جسمانی بودن خداوند رحمان(سبحانه و تعالی) دلالت دارند.
از این گذشته اعتقاد به این که خداوند دارای اعضاء و جوارح است؛ علاوه بر آن که ملازم با جسمیّت و شباهت خداوند به خلق است و با توحید نمیسازد ، دارای اشکالاتی است که قائلین به آن هیچگاه قادر به پاسخ دادن به این اشکالات نخواهند بود ؛ زیرا اگر خداوند (العیاذ بالله) دارای اعضایی با این ویژگیها باشد که آنها بیان نمودهاند, حتماً به آنها نیازمند میباشد, و آنان نیازمندی و احتیاج خداوند را چگونه توجیه خواهد نمود ؟ در حالیکه او غنیّ بالذّات است و به چیزی نیازمند و محتاج نمیباشد . «إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید» [۱۵۰]
غزالی، یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنت ، در نقد اینگونه پندارها میگوید: «دست و یا عضوی با ویژگیهایی که در انسان وجود دارد، درباره خداوند متعال محال است و خداوند از این امور مبرا است . اگر کسی به ذهنش خطور کند که خداوند جسمی مرکب از اعضا است ، بُتپرست است ؛ زیرا هر جسمی آفریده خدا است و پرستش آفریدگان کفر است و اگر بُتپرستی کفر به شمار میرود ، بدین سبب است که بُت ، مخلوق است.» [۱۵۱]
از این گذشته روایاتی که در جریان این اقوال بدان استناد شده ، گرچه در برخی منابع اهل سنّت آمده ؛ امّا باید توجه داشت که صرف وجود روایتی در منابع روایی ، دلیل بر صحت آن نمی باشد، چه بسا روایاتی که در کتابهای روایی اهل سنت ذکر شده ، امّا جزء اسرائیلیّات است و با هدف و انگیزه خاصی، وارد منابع روایی آنها شده است.
بزرگان اهل سنت به این نکته توجه داشته و در کتابها و آثارشان ، از وجود چنین روایاتی خبردادهاند؛[۱۵۲]حتی ابن تیمیّه نیز به وجود روایات اسرائیلیات بین مجموعههای حدیثی ، اشاره نموده است. [۱۵۳]
بنابراین اولاً: باید هر روایتی، از جهت سند مورد بررسی قرار گرفته و درستی آن مشخص گردد.
ثانیاً : باید بررسی کرد که آن روایت ، با مبانی مسلّم و ضروری دین و نصّ قرآن کریم در تضادّ نباشد.
به عنوان نمونه روایت ابی هریره در مورد صورت خداوند که اخذ به ظاهر این روایت ، با مبانی و اصول اسلام منافات دارد و از جهت سند نیز بنا به گفته علاّمه شرف الدّین و دیگران ، این حدیث از اسرائیلیات بوده و از متن تورات گرفته شده است.
در تورات ، قسمت ۲۷ ، صحاح اوّل ، سفر پیدایش، آمده است: خداوند انسان را به صورت الله خلق نمود. [۱۵۴]
۱-۳٫ اثبات جهت ومکان برای خداوند
نظرموافقین:
ابن تیمیه اعتقاد دارد خداوند دارای جهت است و می شود به سوی او اشاره کرد؛ او می گوید: همه نصوص بر این دلالت می کند که الله موصوف است به علو و فوقیت بر مخلوقات.[۱۵۵]
او در جای دیگر می گوید: هنگامی که گفته می شود علو، شامل مافوق همه مخلوقات می شود و مافوق همه در آسمان است و نیز می افزاید: مردم در دعا با دست ها، قلب ها، صورت ها و چشمهایشان به سوی خداوند اشاره می کنند. [۱۵۶]
سلفی ها همچنین معتقدند خداوند بر بالای عرش قرار گرفته است.آنان برای عرش خداوند شکل و شمایل خاصی ساختهاند و پنداشتهاند خداوند دارای وزن سنگینی است و عرش او به علت سنگینی خدا به صدا درمیآید! ابن تیمیّه ، در کتابهای گوناگون خود چنین میگوید:
«خدای سبحان در بالای عرش قرار دارد و عرش او هم شبیه قبّه هایی است که در بالای آسمانها قرار گرفته است و عرش ، به علت سنگینی خدا ، مانند جهاز شتر در اثر سنگینی راکب ، به صدا درمیآید.» [۱۵۷]
ابن قیّم جوزی، شاگرد و مبلّغ عقاید ابن تیمیّه و نیز سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب میگویند:«عرش خداوند که ضخامت آن به اندازه فاصله میان دو آسمان است ، بر پشت هشت قوچی قرار دارد که فاصله ناخن تا زانوی آنها نیز به اندازه فاصله میان دو آسمان است . این قوچها روی دریایی قرار دارند که عمق آن ، به اندازه فاصله دو آسمان است و دریا بر روی آسمان هفتم قرار گرفته است. [۱۵۸]
علاوه بر این بر اساس اعتقاد ابن تیمیه و هم فکرانش خداوند دارای کرسی های متعددی می باشد که در مواضع مختلف بر روی هریک از آنها قرار می گیرد.